
آقای علوی شما پیشتر یکی از مسئولین انجمن صنفی معلمان کردستان بودید، همان طور که میدانید در پی بیانیه این انجمن در خصوص ۱۹ اردی بهشت ماه بسیاری از مسئولین و فعالان ان به اداره اطلاعات احضار و مورد تهدید و تطمیع قرار گرفتند، علت این برخوردها چیست و با توجه به چنین فضایی بیانیه انجمن صنفی معلمان کردستان در خصوص نامگذاری این روز را چگونه ارزیابی میکنید.
علت اصلی این برخوردها را باید در هراس دائمی نظام سیاسی از هر نوع حرکت جمعی دانست. در واقع به نظر میرسد صرف اینکه علی رغم فضای به شدت امنیتی کردستان، انجمن صنفی معلمان کردستان به حیات خود و تدوام فعالیتهایش ادامه میدهد بهانهٔ کافی برای احضار مسئولین ان باشد بالاخره دولت مستقر کمر همت به مرگ تمام نهادهای جامعه مدنی بسته است. تاکید میکنم که در گذشته بنا بر تجربه خودم احضارها و تهدیدها تنها زمانی شدت میگرفت که بیانیه انجمن صنفی حاوی دعوت به تحصن و اعتصاب بود، اما اکنون وضعیت به گونهای شده است که حتی سخن گفتن از صلح و دوستی در کلاسهای درس و احیانا روشن کردن شمع نیز تهدید امنیتی تلقی میشود.
در این مورد خاص، مسئولین انجمن و برخی از فعالان ان در سنندج و مریوان به ستاد خبری اداره اطلاعات احضار شدند و با تهدید از انها خواسته شد تا اصالت بیانیه صادر شده را تکذیب کنند. در پی مقاومت مسئولین انجمن و رد درخواست غیرقانونی مسئولین امنیتی، تهدیدها و هشدارهای جدید معطوف به ارعاب فعالین انجمن جهت خودداری انها از اجرای مفاد بیانیه بود. تهدیدها البته خوشبختانه راه به جایی نبرد و معلمان کردستان هم در حد مقدورات به شیوههای گوناگون یاد فرزاد عزیز را در ۱۹ اردیبهشت با تدریس صلح، نوع دوستی و نفی خشونت به دانش آموزان گرامی داشتند.
در حقیقت همین فضای ارعاب و تهدید و احضار نشان میدهد که جامعه ما بیش از هر چیز به «نفی خشونت سازمان یافته» و ترویج صلح دوستی، مدارا و تساهل نیاز دارد. میدانید که توانمندترین و بزرگترین عامل و آمر خشونتهای سازمان یافته دولتها هستند و متاسفانه در ایران هم نظام سیاسی در این خصوص کم نگذاشته است. انجمن صنفی معلمان کردستان بنا بر اصول و اهداف مندرج در اساسنامه ان در تلاش برای کمک به ساختن جامعهای ازاد و برابر از رهگذر ازادی بیان در آموزش و پرورش است. این بیانیه و خواستهها و پیشنهادهای مندرج در ان در این روزها از ان رو اهمیت دوچندان مییابد که در شرایطی صادر شده است که خشونت و نفی ازادیهای مدنی و انسانی در جامعه بیش از هر زمان دیگری بیداد میکند. تداوم بازداشت معلمان زندانی؛ بداغی، خواستار، باستان، مومنی، داوری و خطر اعدام دو معلم زندانی دیگر، عبدالرضا قنبری و محمد امین آگوشی تنها نمونههایی کوچک از بخشی از خشونت سایه افکنده بر جامعه معلمی کشور هستند.
آقای علوی فرزاد کمانگر یک معلم بود که ۱۲ سال سابقه خدمت در آموزش و پرورش کشور را داشت، اعدام فرزاد کمانگر چه تاثیری در جامعه معلمین و فرهنگیان داشت؟
تاثیر اعدام فرزاد کمانگر بر جامعه معلمی کشور را باید در دو وجه دید. در کوتاه مدت به نظر میرسد سیستم امنیتنی گمان میکرد که اعدام فرزاد باعث هراس دیگر معلمان کرد و کناره گیری آنها از فعالیتهای مدنی خواهد شد و در عمل به تقویت نگاه محافظه کارانه به معلمان به عنوان «روزی خوران تدریس» منجر خواهد شد اما در واقع اعتصاب گسترده در مدارس کردستان در روز اعلام اعتصاب عمومی پس از اعدام فرزاد و یارانش و همین بیانیه انجمن صنفی و استقبالی که در عمل از ان شد نشان میدهد که اعدام فرزاد موجب فعال شدن بیشتر معلمان کرد در عرصه عمومی شده است.
در سطحی وسیعتر نیز اعدام فرزاد باعث همگرایی بیشتر بین معلمان کشور شد و مهمتر از ان تلنگری به هیات خواب رفته جامعه معلمی کشور زد. در صحنه فعالیتهای صنفی معلمان به استثنا کانونهای تهران، همدان، کرمانشاه و انجمن کردستان هیچ کدام از کانونهای معلمان در دیگر استانها پی گیر دائمی مطالبات غیرمعیشتی جامعه معلمان نبودند و این در واقع برامده از نگاه خاصی بود که نظام گزینش در آموزش و پرورش پس از انقلاب نهادینه کرده بود، نگاهی که مفهوم معلمی را به «تدریس» محتوای کتاب درسی فرو میکاست و تنها دغدغه معلم را معطوف به کمیت حقوق ماهانه میکرد.
در سطحی وسیعتر نیز اعدام فرزاد باعث همگرایی بیشتر بین معلمان کشور شد و مهمتر از ان تلنگری به هیات خواب رفته جامعه معلمی کشور زد. در صحنه فعالیتهای صنفی معلمان به استثنا کانونهای تهران، همدان، کرمانشاه و انجمن کردستان هیچ کدام از کانونهای معلمان در دیگر استانها پی گیر دائمی مطالبات غیرمعیشتی جامعه معلمان نبودند و این در واقع برامده از نگاه خاصی بود که نظام گزینش در آموزش و پرورش پس از انقلاب نهادینه کرده بود، نگاهی که مفهوم معلمی را به «تدریس» محتوای کتاب درسی فرو میکاست و تنها دغدغه معلم را معطوف به کمیت حقوق ماهانه میکرد.
اعدام فرزاد و انعکاس مرگ تراژیک او باعث جلب توجه جامعه معلمی به نامههای زندان فرزاد شد که افکارش را بازتاب میداد، این نامهها و نگاه فرزاد به دانش اموزانش و دنیای پیرامونش در عمل افق تازهای را پیش چشم معلم ایرانی گشود و به معنای معلمی وسعت داد. تا پیش از جان باختن فرزاد و زمانی که هنوز در زندان بود حتی طرح اینکه در اساسنامه «سازمان جهانی آموزش» «ترویج اصول حقوق بشر و دفاع از ازادی بیان و نفی خشونت» از جمله وظایف و کارکردهای معلمان ذکر شده است با مخالفت گسترده معلمان محافظه کاری روبرو میشد که نظام گزینش به انان در بدو خدمت اموخته بود که برای معلم ماندن و دور ماندن از خطر اخراج و تصفیه در نظام اسلامی باید سرباز و سخنگوی ایدئولوژی رسمی باشند و یا در بهترین حالت منتقد خاموش و مدرس کلاسهای درس باشند. اعدام فرزاد و بازخوانی فعالیتهایش و باورهایش در پرتو نامههایی که از زندان منتشر کرد خط پایانی خواهد بود بر سیستم آموزشی که معلمانش مربیان ایدئولوژی مسلط بودند. این بزرگترین تاثیر فرزاد بر جامعه معلمی بود که در میان مدت و بلند مدت شاهد ان خواهیم بود.
همانطور که مطلع هستید فراخوانی نیز از سوی فعالین مدنی و سیاسی در رسانهها منتشر شد در خصوص نامگذاری ۱۹ اردی بهشت به عنوان روز معلم آزاده نظر شما در این خصوص چیست؟
خوب یکی از وجوه بارز شخصیتی فرزاد کمانگر آزادگی او بود. چه درجهای از آزادگی از این والاتر که زندان و حصار و بند و شکنجه را به هیچ گرفته بود و از عشق، آزادی و انسان مینوشت؟ در این معنا روز شهادت او را روز معلم آزاده نام نهادن بیشک کار شایستهای است. البته من امیدوارم این نامگذاری واجد تاثیرات بیرونی هم باشد و به مناسبتی بدل شود که هر بار به یاد اوردنش و گرامی داشتنش به آزادگی معلم ایرانی در عرصه عمل بیفزاید و در نهایت به حرکتی فرهنگی برای احیای جایگاه وشان معلم بینجامد. معلمی انگونه که فرزاد ترجمه و نماد راستین ان بود.
آقای علوی به عنوان آخرین سوال باید بپرسم شما یکی از فعالان صنفی معلمان در کردستان بودهاید و از سوی یکی از همکاران ایشان در مقطع زمانی مشخص، با توجه به این نزدیکی لطفاً بفرمائید فعالیت فرزاد از چه جنسی بود؟
من اجازه میخواهم که از زاویهای خاص به این سوال پاسخ دهم. درباره فعالیتهای فرزاد در دوران پیش از زندان در حوزههای فرهنگی، زیست محیطی و حقوق بشری اطلاعات نسبتا خوبی در دسترس است. من میخواهم به وجه صلح طلبانه بودن فعالیتهای فرزاد و استقلال شخصیتی و عدم وابستگیش به جریانهای سیاسی اشاره کنم.
فرزاد کمانگر به شهادت فعالیتهایش در دوران معلمی و پیش از بازداشتش، انسانی خشونت گریز، مسالمت جو و پایبند به اصول و پرنسیبهای فعالیت مدنی بود. او همین مشی را در دوران بازداشت نیز پی گرفت و هیچگاه حتی زمانی که شرح شکنجههایش را مینوشت هیچگاه نه کلمهای حاکی از نفرت نوشت و نه سودایی برای انتقام داشت. نکته مهم این است که به شهادت نوشتهها و صدای خود فرزاد و البته شهادت صریح وکیلش جناب بهرامیان فرزاد کمانگر علی رغم شکنجههای شدید تسلیم هیچ یک از سناریو سازیهای امنیتی نشد و به گناه ناکرده اعتراف نکرد. (من نمیدانم خانم عبادی به چه استنادی از اعتراف زیر شکنجه فرزاد سخن میگوید که به کل اظهار نظری خلاف واقع است.)
این گواهی است بر اینکه فرزاد در خفا نیز همان بوده است که در ظاهر مینمود. فرزاد خود به صراحت گفته است که شهامت دفاع از عقیدهاش را داشت و اگر وابستگی سازمانی و یا پیوندی از هر نوع با هر جریان یا حزب سیاسی داشت خود ان را اعلام میکرد. وکیل فرزاد نیز تاکید میکند که در پرونده فرزاد نه هیچ اعترافی و نه هیچ مدرک و سندی دال بر گناهکاری او (از جمله ارتباط او با احزاب اپوزیسیون) وجود ندارد. تلاش بعضا احزابی از اپوزیسیون برای انتساب فرزاد به خودش حرکتی غیراخلاقی و ناشی از فرصت طلبی سیاسی است. احزاب اپوزیسیون اگر مدرکی داشتند که بتوانند وابستگی فرزاد را نشان دهند تا حال هزار بار ان را علم کرده بودند همچنانکه جمهوری اسلامی اگر سرسوزنی مدرک برای اثبات اتهامهای وارده به فرزاد داشت ان را اشکار و رسانهای میکرد.
فرزاد گفته بود که از هر فرصتی برای ابراز عقایدش استفاده میکند لذا مصاحبه با فلان تلویزیون حزبی نه نشانه وابستگی و علاقه سیاسی که استفاده از تریبونی است که به فرزاد امکان میداد صدایش را به مخاطب چند صد هزاری کرد برساند و روشنگریش را پی گرفته باشد زیرا فرزاد کمانگر علایق پررنگ هویتی/ملی داشت و دغدغههای خود در این حوزه نیز از طریق گفتگوهایی که با تلویزیونهای کردی داشت پی میگرفت. فرزاد به عنوان معلمی که در روستاهای محروم تدریس کرده بود خوب میدانست که محروم کردن انسان از آموزش به زبان مادری تا چه اندازه روند اموزش را دچار اختلال میکند و احساس محرومیتی که در انسان میافریند چگونه تمام هستی او را متاثر میکند. فرزاد متاثر از تجربه خود به عنوان یک دانش آموز کرد و بعدها ۱۲ سال تدریس به دانش آموزانی که همان تجربه او را داشتند نیک میدانست که انکار هویت یک ملت از رهگذر انکار و نادیده گرفتن زبان میسر خواهد شد و در نهایت تمامیت هویتی یک انسان به بهانه تمامیتی دیگر انکار میشود.
از وقتی که در اختیار ما گذاشتید سپاسگذاریم
از وقتی که در اختیار ما گذاشتید سپاسگذاریم
0 نظرات:
پست کردن نظر