هر روز ساعتها خبر و تحلیل میخوانم و هر روز سرخوردهتر از روز قبل٬ می کوشم به فردایی که باید بهتر باشد امیدوار بمانم. روز انتخابات با این فرض که موسوی برنده انتخابات خواهد بود مطلبی نوشتم اما قبل از ادیت نهایی و انتشار یادداشتم٬ ورق برگشت و سقط جنین صندوق انتخابات باعث تولد دوباره نوزاد نارس شد. پیامد این فاجعه که اعتراضات مسالمت آمیز مردم و سرکوب خونین آنان توسط نامردمانی بود که اعتراض مردم را ناسپاسی نابخشودنی و کفران نعمت "ولایت مهر و عدل" خویش میدانند٬ چهره واقعی گزاره "مهرورزی با بندگان خدا را " آشکار کرد.
ظاهرا کشتن دیگران برای کسانی که "مرگ کسب و کار ایشان است" بسیار آسان است٬ سهل و ساده همچون کشتن شبانه ۵ دانشجوی بیدفاع در کوی دانشگاه تهران با قمه و تفنگ و ساطور٬ شجاعانه و کامیاب همچون گشودن آتش از پشت بام یک ساختمان بر مردمی که "شعار" میدهند و گلوله دریافت میکنند٬ و بیشرمانه و رذیلانه همچون کشتن "ندا"٬ "شلیر"٬ "حسین"٬ "کیانوش" و بسیاری دیگر در خیابانهای تهران و دیگر شهرهای ایران است.
سیاست خشونت عریان و سرکوب معترضان به هر شیوه ممکن٬ ظاهرا موفق نشان داده است و از حجم و شدت اعتراضات مردمی کاسته شده است. دهها و به روایتی بیش از یکصد شهید٬ صدها مجروح و هزاران نفر بازداشت شده و روان زخم خورده ملتی که بیش از یکصد سال است جاده دمکراسی را افتان و خیزان میپیماید و همچنان در راه است٬ محصول اعمال قدرت نامحدود و سیاست غیر پاسخگو است. قدرتی که انتقاد از آن ناموجه و مستوجب کیفر باشد و حدود آن مقدس فرض شود خود را محق به اعمال هرگونه سیاستی میداند و هرگونه مخالفتی را با مشت آهنین پاسخ خواهد داد.
همه ما کم و بیش و برخی از چهرههای شاخص اصلاحطلبی (اکنون قربانی و در معرض خطر)٬ بیش و بیشتر در ایجاد فضای کنونی سهیم هستیم. سکوت در برابر اعمال غیر قانونی "قدرت" و سرکوب "دیگری" و البته گاهی مشارکت خاموش و یا آشکار در آن اعمال٬ در هر مقطعی از تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی٬ به تدریج صاحبان قدرت مطلقه و مقدس را به این نقطه ناگزیر میرساند که دایره خودیها را روز به روز تنگتر کرده و در نهایت قواعد نیمبند بازی شبه دمکراتیک خویش را نیز نقض کرده و خودیها را نیز برنتابیده و حذف کند.
اکنون ما هستیم و حکومتی با خشونت عریان شده و دولتی فاقد مشروعیت که سودای قدرت دائمی دارد و الگوی "رئیس جمهور دوست و برادر هوگو چاوز" را برای حل معضل ریاست جمهوری در دوره سوم در اختیار دارد. چه خواهیم کرد با این پیچ تند در این جاده یکصد ساله دمکراسی؟ کی این مسافر به مقصد خواهد رسید و این بار به زمین خواهد نشست؟ این خونهای به ناحق ریخته شده کی دامنگیر خواهد شد؟
بهاره از من دعوت کرده است که درباره دلایل عدم مشارکت مردم کرد و کردستان در اعتراضات اخیر بنویسم. خود او البته اشارهای اجمالی به تحلیلهای ارائه شده در این باره کرده است. این یادداشت هم در واقع باید به موضوع فوق میپرداخت اما ورود به زاویهای از بحث٬ پرداختن به زاویه دیگر را به حاشیه راند. هر چند در این مورد خاص حاشیه و متن هر دو واجد تاثیرات ایجابی (مشارکت در مرکز) و سلبی ( عدم مشارکت در حاشیه) بسیار مهمی هستند. به باور من عدم مشارکت مردم کرد در تحرکات اعتراضی اخیر متاثر از دلایل سیاسی٬ تاریخی و امنیتی چندی است. من میکوشم صورتبندی مناسبی از این دلایل در یاداشت بعدی ارائه دهم.
ظاهرا کشتن دیگران برای کسانی که "مرگ کسب و کار ایشان است" بسیار آسان است٬ سهل و ساده همچون کشتن شبانه ۵ دانشجوی بیدفاع در کوی دانشگاه تهران با قمه و تفنگ و ساطور٬ شجاعانه و کامیاب همچون گشودن آتش از پشت بام یک ساختمان بر مردمی که "شعار" میدهند و گلوله دریافت میکنند٬ و بیشرمانه و رذیلانه همچون کشتن "ندا"٬ "شلیر"٬ "حسین"٬ "کیانوش" و بسیاری دیگر در خیابانهای تهران و دیگر شهرهای ایران است.
سیاست خشونت عریان و سرکوب معترضان به هر شیوه ممکن٬ ظاهرا موفق نشان داده است و از حجم و شدت اعتراضات مردمی کاسته شده است. دهها و به روایتی بیش از یکصد شهید٬ صدها مجروح و هزاران نفر بازداشت شده و روان زخم خورده ملتی که بیش از یکصد سال است جاده دمکراسی را افتان و خیزان میپیماید و همچنان در راه است٬ محصول اعمال قدرت نامحدود و سیاست غیر پاسخگو است. قدرتی که انتقاد از آن ناموجه و مستوجب کیفر باشد و حدود آن مقدس فرض شود خود را محق به اعمال هرگونه سیاستی میداند و هرگونه مخالفتی را با مشت آهنین پاسخ خواهد داد.
همه ما کم و بیش و برخی از چهرههای شاخص اصلاحطلبی (اکنون قربانی و در معرض خطر)٬ بیش و بیشتر در ایجاد فضای کنونی سهیم هستیم. سکوت در برابر اعمال غیر قانونی "قدرت" و سرکوب "دیگری" و البته گاهی مشارکت خاموش و یا آشکار در آن اعمال٬ در هر مقطعی از تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی٬ به تدریج صاحبان قدرت مطلقه و مقدس را به این نقطه ناگزیر میرساند که دایره خودیها را روز به روز تنگتر کرده و در نهایت قواعد نیمبند بازی شبه دمکراتیک خویش را نیز نقض کرده و خودیها را نیز برنتابیده و حذف کند.
اکنون ما هستیم و حکومتی با خشونت عریان شده و دولتی فاقد مشروعیت که سودای قدرت دائمی دارد و الگوی "رئیس جمهور دوست و برادر هوگو چاوز" را برای حل معضل ریاست جمهوری در دوره سوم در اختیار دارد. چه خواهیم کرد با این پیچ تند در این جاده یکصد ساله دمکراسی؟ کی این مسافر به مقصد خواهد رسید و این بار به زمین خواهد نشست؟ این خونهای به ناحق ریخته شده کی دامنگیر خواهد شد؟
بهاره از من دعوت کرده است که درباره دلایل عدم مشارکت مردم کرد و کردستان در اعتراضات اخیر بنویسم. خود او البته اشارهای اجمالی به تحلیلهای ارائه شده در این باره کرده است. این یادداشت هم در واقع باید به موضوع فوق میپرداخت اما ورود به زاویهای از بحث٬ پرداختن به زاویه دیگر را به حاشیه راند. هر چند در این مورد خاص حاشیه و متن هر دو واجد تاثیرات ایجابی (مشارکت در مرکز) و سلبی ( عدم مشارکت در حاشیه) بسیار مهمی هستند. به باور من عدم مشارکت مردم کرد در تحرکات اعتراضی اخیر متاثر از دلایل سیاسی٬ تاریخی و امنیتی چندی است. من میکوشم صورتبندی مناسبی از این دلایل در یاداشت بعدی ارائه دهم.