میتوان بر قله دانش نظری خویش نشست و نامهای بسیاری را که بزرگ میخوانیمشان ـ حتی نام خویش ـ را با لهیب خشمی ناگهان لکه دار کرد. میتوان با نثری آشفته و پرخاشگر بر دیوار بزرگ منطق نظری استوار و بلاغت کلامی رشک انگیز خویش ترکی زشت ایجاد کرد و از بلندای جایگاه رفیع خویش به تصور باطل حقارت دیگری که ما را به پرسش و نقد نواخته است طعنه زد. میتوان با توهم سحر کلام٬ رنج سی ساله دیگری را به بهانه اشتباه او در ندانستن تفاوت میان عناوین به سخره گرفت و چنگال فقر عملی اخلاق خویش را به صورت بیادعایی ادبی دیگری کشید....
به راستی چه حکمتی است که مراد و فیلسوف روشنفکری دینی وطنی انگاه که خشمگین میشود و از نقد دیگری ناخوشنود، قلم دوست و همرا صدیق سالهای دهه شصت خویش و دشمن امروز خویش را اینک از کیهان امانت گرفته منتقدان را چنین ادیبانه نوازش می دهند؟ به راستی چرا درخواست اینکه "بابت نقشی ( ولو به مدعای خودتان اندک) که در ستاد انقلاب فرهنگی داشته اید اینک که دیگرگونه میاندیشید و مدارا و تساهل و دمکراسی میجوئید باید پاسخگو باشید و عذر تقصیر بیاورید" چنان آشفتهتان میکند که جز با قلم برادر شریعتمداری خشمتان فرو نمینشیند؟
به راستی چه حکمتی است که مراد و فیلسوف روشنفکری دینی وطنی انگاه که خشمگین میشود و از نقد دیگری ناخوشنود، قلم دوست و همرا صدیق سالهای دهه شصت خویش و دشمن امروز خویش را اینک از کیهان امانت گرفته منتقدان را چنین ادیبانه نوازش می دهند؟ به راستی چرا درخواست اینکه "بابت نقشی ( ولو به مدعای خودتان اندک) که در ستاد انقلاب فرهنگی داشته اید اینک که دیگرگونه میاندیشید و مدارا و تساهل و دمکراسی میجوئید باید پاسخگو باشید و عذر تقصیر بیاورید" چنان آشفتهتان میکند که جز با قلم برادر شریعتمداری خشمتان فرو نمینشیند؟
0 نظرات:
ارسال یک نظر