اشاره : درباره بحث (به بیان بهتر درگیری کلامی) مابین کانونهای صنفی از یک طرف و شیرزاد عبداللهی از طرف دیگر حول مبحث سیاست و امر صنفی یادداشتی نوشته بودم که به دلایلی انتشار آن به تعویق افتاد و مطمئن هم نیستم که اکنون زمان مناسبی برای انتشار باشد. مقدمه آن یادداشت اما هنوز موضوعیت دارد و متاسفانه به نظر نمیرسد به این زودیها هم چنین یادآوریهایی از موضوعیت بیفتد. آن مقدمه در پی میآید.
بحث سیاست و صنف و یادداشتهای تند و تیز طرفین مباحثه در وبلاگهای معلمان و کانونها از اهمیت زیادی برخوردار است. ماهیت حرکت صنفی٬ امر سیاسی و رابطه نظری بین انها و تعامل یا تنافر آن دو در عرصه عمل از ابعاد مهم این مبحث هستند و در مرکز بحث قرار میگیرند .
روشن شدن ابعاد موضوع در پرتو یک دیالوگ جدی کمک میکند تا تحلیل وضعیت فعلی بر مبنای یک پایه تئوریک٬ کاستیها و فرصتها و محدودیتهای کانونها در عرصه عمل را اشکار کند. در چنین فضایی میتوان گامهای اولیه را برای طراحی استراتژی بلند مدت کانونهای صنفی برداشت و با طراحی تاکتیکهای متناسب٬ هزینه ها و دستاوردها را تا حد ممکن مدیریت کرد. آیا یادداشتهای منتشره در این خصوص در وبلاگهای فوقالذکر به نتایج مثبت بالا ختم خواهد شد؟ آیا طرفین خود را ملزم به رعایت اصول بنیادی درگیر شدن در چنین مباحثی می دانند؟ متاسفانه به نظر میرسد آفاتی که مانع از کسب نتیجه مطلوب شده و بحثی جدی و تئوریک را به دعوای شخصی و اختلاف سلیقه فرو میکاهد و از آفات رایج این گونه مباحث در فضای شبه نظری ایران میباشد در این مباحث هم دیده میشود.
از جمله این آفات تلاش برای درهم شکستن طرف مقابل به هر قیمت ممکن است. تلاشی که چالش دیدگاه ها را به جدل شخصی افراد فرو می کاهد و در گرد و خاکی که به پا می شود به تخریب طرف مقابل و نه نقد دیدگاه او اهمیت بنیادین می بخشد. به راستی در بحث اهداف و اولویت های کنش صنفی اینکه "فلان شخص در فلان تاریخ در گوش بهمانی چه گفت" اهمیتی دارد؟ نیت کاوی٬ نصیحت کردن و فضل فروشی ریشه استدلال را میخشکاند و با تحریک حسی و جلوهفروشی متظاهرانه٬ مدعی را گمراه و مخاطب را فریب می دهد. واقعیت این است که عملکرد شخصی افراد در حوزه خصوصی به استدلالها و دیدگاه هایشان در حوزه عمومی ارتباطی ندارد.
آیا کسی برای سنجش و قضاوت درباره آثار٬ دیدگاه ها و جایگاه نظری و تاریخی "روسو" عملکردهای او در زندگی خصوصیش را مبنا قرار میدهد؟ در حین تحلیل اینکه کار صنفی چیست و سیاست ورزی کدام است و آفت یا مزیت پیوند این دو چیست٬ سخن گفتن از عملکرد شخصی و یا استناد به اظهار نظر خصوصی طرف مقابل هیچ معنی ندارد جز توسل به رمانتیسیسم مبتذل برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب به شیوه ای ناروا.
روشن شدن ابعاد موضوع در پرتو یک دیالوگ جدی کمک میکند تا تحلیل وضعیت فعلی بر مبنای یک پایه تئوریک٬ کاستیها و فرصتها و محدودیتهای کانونها در عرصه عمل را اشکار کند. در چنین فضایی میتوان گامهای اولیه را برای طراحی استراتژی بلند مدت کانونهای صنفی برداشت و با طراحی تاکتیکهای متناسب٬ هزینه ها و دستاوردها را تا حد ممکن مدیریت کرد. آیا یادداشتهای منتشره در این خصوص در وبلاگهای فوقالذکر به نتایج مثبت بالا ختم خواهد شد؟ آیا طرفین خود را ملزم به رعایت اصول بنیادی درگیر شدن در چنین مباحثی می دانند؟ متاسفانه به نظر میرسد آفاتی که مانع از کسب نتیجه مطلوب شده و بحثی جدی و تئوریک را به دعوای شخصی و اختلاف سلیقه فرو میکاهد و از آفات رایج این گونه مباحث در فضای شبه نظری ایران میباشد در این مباحث هم دیده میشود.
از جمله این آفات تلاش برای درهم شکستن طرف مقابل به هر قیمت ممکن است. تلاشی که چالش دیدگاه ها را به جدل شخصی افراد فرو می کاهد و در گرد و خاکی که به پا می شود به تخریب طرف مقابل و نه نقد دیدگاه او اهمیت بنیادین می بخشد. به راستی در بحث اهداف و اولویت های کنش صنفی اینکه "فلان شخص در فلان تاریخ در گوش بهمانی چه گفت" اهمیتی دارد؟ نیت کاوی٬ نصیحت کردن و فضل فروشی ریشه استدلال را میخشکاند و با تحریک حسی و جلوهفروشی متظاهرانه٬ مدعی را گمراه و مخاطب را فریب می دهد. واقعیت این است که عملکرد شخصی افراد در حوزه خصوصی به استدلالها و دیدگاه هایشان در حوزه عمومی ارتباطی ندارد.
آیا کسی برای سنجش و قضاوت درباره آثار٬ دیدگاه ها و جایگاه نظری و تاریخی "روسو" عملکردهای او در زندگی خصوصیش را مبنا قرار میدهد؟ در حین تحلیل اینکه کار صنفی چیست و سیاست ورزی کدام است و آفت یا مزیت پیوند این دو چیست٬ سخن گفتن از عملکرد شخصی و یا استناد به اظهار نظر خصوصی طرف مقابل هیچ معنی ندارد جز توسل به رمانتیسیسم مبتذل برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب به شیوه ای ناروا.
به عنوان اصلی بدیهی٬ برای پیشبرد یک دیالوگ منطقی باید توافقاتی حداقلی (و نه لزوما حداکثری) در مورد مفاهیم پایه وجود داشته باشد. این توافقات یا تفاهم حداقلی طرفین در پذیرش یک تعریف پایه به مثابه تعریفی واحد از مفاهیم است و یا دستکم ارائه تعریفی روشن و مستقل از مفاهیم از سوی هر یک از طرفین مباحثه است٬ تعریفی که برآمده از یک مبنای معرفتی (تئوری) است. این حصر معنایی مفاهیم پایه٬ مانع از انحراف بحث شده و مشخص میکند دعوا بر سر چیست. طرفین بحث "سیاست و کانونهای صنفی" به عمد یا سهو از این پیشفرض اصلی غفلت کردهاند. آیا طرفین از واژه های "معلم"٬ "کانون صنفی"٬ "منافع صنفی" و "امر سیاسی" یک معنا را مراد میکنند؟ آیا معانی که هر کدام از طرفین بحث از این مفاهیم مراد میکنند دلبخواهی است و به مقتضای بحث در هر پاراگراف تغییر مییابد یا از مبنایی معرفت شناختی برآمده است؟
می توان با استناد به اساسنامه "آی ایی"٬ متن اساسنامه کانون٬ متون حقوقی مرتبط٬ تجارب جهانی موجود و در چارچوب رهیافتهای نظری معتبر استدلال کرد و چارچوبی نظری متناسبی را طراحی کرد که از رهگذر آن عمل مقتضی نیز بازتولید گردد. متاسفانه آنچه در مرور بحث اخیر بیش از هر چیز به چشم میآید توسل به تصورات شخصی به مثابه مبنای تئوریک است. البته ظاهرا خود را منبع خرد دانستن و بینیازی از مطالعهای جدی برای بحثی با این حد از اهمیت آسانتر و عوام پسندتر از استدلال کردن در چارچوب یک رهیافت معتبر است.
آیا انتظار اینکه همکار ارجمندی که به کسوت "روزنامهنگار" یادداشتهای موثر و قابل تاملی نوشته است و در مقام "کارشناس آ.پ" طرف دعوت و بحث جدی بوده است٬ از دامن زدن به دعواهای شخصی بپرهیزد و با کف زدن و هورا کشیدن کامنت گذاران "آشنا" احساساتی نشود٬ انتظار نابجایی است؟
0 نظرات:
پست کردن نظر