تحولی شگرف در پرونده فرزاد کمانگر ایجاد شده است که آزادی او را در روزهای اینده کاملا محتمل میسازد. بنا بر اظهارات آقای خلیل بهرامیان وکیل ایشان٬ وکیل فاسدی در پرونده اعمال نفوذ کرده و کوشیده فرزاد کمانگر را به جای متهم دیگری در همان پرونده قرار دهد. او هرچند موفق شده فرزاد را گناهکار معرفی کند اما موفق به نجات جان متهم اصلی نشده و نتوانسته او را از اعدام برهاند. این وکیل فاسد بابت اینکه بیگناهی را در پرونده ای که حکم اعدام برای متهم اصلی ان صادر شده است به جای متهم اصلی بنشاند٬ ۵۰ میلیون تومان دریافت کرده است. اکنون خانواده متهم اصلی با اعدام فرزندشان موضوع را افشا کردهاند و پرونده فرزاد با اطلاع رئیس قوه قضائیه و مدیریت تیم اطلاعاتی جدیدی در حال بررسی است و او باید به زودی ازاد شود.
۱۳۸۷ دی ۱۰, سهشنبه
۱۳۸۷ دی ۸, یکشنبه
شبانه ها
اگر روزانه ها اسم مناسبی است برای نوشتن درباره اتفاقاتی که در طی روز با ان مواجه میشویم٬ حتما باید اتفاقاتی را که در طول شب آدمهای شب کار با ان مواجه میشوند شبانهها نامید! این یادداشت به یک مورد از ان شبانهها می پردازد.
۱- دختری نوجوان که به نظر سیزده چهارده ساله میآید حدود ساعت ۱۰شب پریشان و گریان وارد فروشگاه میشود. هوا بسیار سرد است و برف میبارد اما تنها لباس دخترک شلوارک و پیراهن نازکی است٬ او آشکارا میلرزد. دخترک بی توجه به چند مشتری که مقابل صندوق به صف شدهاند جلو میاید و در حالی که شیون میکند و وحشتزده به نظر میرسد درخواست تلفن میکند. گوشی موبایل را به او میدهم. در حال شمارهگیری با دیدن ماشینی که وارد پارگینگ فروشگاه میشود شیونش بیشتر شده و درحالی که التماس میکند منکر حضورش در فروشگاه شویم به انتهای فروشگاه رفته و پشت یکی از قفسهها چمباته میزند. میپرسم از ترس چه کسی مخفی شده است؟ بریده و با ترس و لرز میگوید: مادرم...
۱۳۸۷ آذر ۳۰, شنبه
سیاست و کانونهای صنفی
اشاره : درباره بحث (به بیان بهتر درگیری کلامی) مابین کانونهای صنفی از یک طرف و شیرزاد عبداللهی از طرف دیگر حول مبحث سیاست و امر صنفی یادداشتی نوشته بودم که به دلایلی انتشار آن به تعویق افتاد و مطمئن هم نیستم که اکنون زمان مناسبی برای انتشار باشد. مقدمه آن یادداشت اما هنوز موضوعیت دارد و متاسفانه به نظر نمیرسد به این زودیها هم چنین یادآوریهایی از موضوعیت بیفتد. آن مقدمه در پی میآید.
بحث سیاست و صنف و یادداشتهای تند و تیز طرفین مباحثه در وبلاگهای معلمان و کانونها از اهمیت زیادی برخوردار است. ماهیت حرکت صنفی٬ امر سیاسی و رابطه نظری بین انها و تعامل یا تنافر آن دو در عرصه عمل از ابعاد مهم این مبحث هستند و در مرکز بحث قرار میگیرند .
روشن شدن ابعاد موضوع در پرتو یک دیالوگ جدی کمک میکند تا تحلیل وضعیت فعلی بر مبنای یک پایه تئوریک٬ کاستیها و فرصتها و محدودیتهای کانونها در عرصه عمل را اشکار کند. در چنین فضایی میتوان گامهای اولیه را برای طراحی استراتژی بلند مدت کانونهای صنفی برداشت و با طراحی تاکتیکهای متناسب٬ هزینه ها و دستاوردها را تا حد ممکن مدیریت کرد. آیا یادداشتهای منتشره در این خصوص در وبلاگهای فوقالذکر به نتایج مثبت بالا ختم خواهد شد؟ آیا طرفین خود را ملزم به رعایت اصول بنیادی درگیر شدن در چنین مباحثی می دانند؟ متاسفانه به نظر میرسد آفاتی که مانع از کسب نتیجه مطلوب شده و بحثی جدی و تئوریک را به دعوای شخصی و اختلاف سلیقه فرو میکاهد و از آفات رایج این گونه مباحث در فضای شبه نظری ایران میباشد در این مباحث هم دیده میشود.
روشن شدن ابعاد موضوع در پرتو یک دیالوگ جدی کمک میکند تا تحلیل وضعیت فعلی بر مبنای یک پایه تئوریک٬ کاستیها و فرصتها و محدودیتهای کانونها در عرصه عمل را اشکار کند. در چنین فضایی میتوان گامهای اولیه را برای طراحی استراتژی بلند مدت کانونهای صنفی برداشت و با طراحی تاکتیکهای متناسب٬ هزینه ها و دستاوردها را تا حد ممکن مدیریت کرد. آیا یادداشتهای منتشره در این خصوص در وبلاگهای فوقالذکر به نتایج مثبت بالا ختم خواهد شد؟ آیا طرفین خود را ملزم به رعایت اصول بنیادی درگیر شدن در چنین مباحثی می دانند؟ متاسفانه به نظر میرسد آفاتی که مانع از کسب نتیجه مطلوب شده و بحثی جدی و تئوریک را به دعوای شخصی و اختلاف سلیقه فرو میکاهد و از آفات رایج این گونه مباحث در فضای شبه نظری ایران میباشد در این مباحث هم دیده میشود.
۱۳۸۷ آذر ۶, چهارشنبه
روزهای تلخ
ماموران زندان اوین دوشنبه شب ۴ آذر فرزاد کمانگر را از سلول خود در بند ۲۰۹ زندان به بند دیگری منتقل میکنند. قرار است اجرای احکام زندان اوین سحرگاه چهارشنبه حکم اعدام تعدادی از محکومین به اعدام را اجرا کند. ماموران منتقل کننده فرزاد نیز در حین انتقال توام با ضرب و شتم او با گفتن کلماتی همچون "شهید" به شیوهای تمسخرآمیز فرزاد را خطاب قرار داده و به عمد همسلولیهای او را که روز بعد از آن با خانوادههای خود ملاقات دارند از قصد احتمالی مسئولین زندان برای اجرای حکم اعدام فرزاد آگاه میکنند.
هدف تست کردن واکنش افکار عمومی به شنیدن خبر "احتمال اجرای حکم اعدام فرزاد کمانگر" است. خبر سریعا منتشر شده و زنجیره واکنشهایی را به دنبال دارد: بروز درگیریهای پراکنده در شهر کامیاران بین مردم و نیروهای امنیتی٬ اعلام تصمیم کاروان حجاج اعزامی از این شهرستان دال بر انصراف از تشرف به حج در این شرایط و موج گسترده واکنش منفی افراد و سازمانهای مختلف به این احتمال تلخ. اجازه ملاقات وکیل فرزاد با او٬ تماس تلفنی با خانواده و انتقال دوباره فرزاد به بند ۲۰۹ و سلول قبلی٬ پیامد این واکنشها بوده است٬ این تنها یک فرضیه است.
هدف تست کردن واکنش افکار عمومی به شنیدن خبر "احتمال اجرای حکم اعدام فرزاد کمانگر" است. خبر سریعا منتشر شده و زنجیره واکنشهایی را به دنبال دارد: بروز درگیریهای پراکنده در شهر کامیاران بین مردم و نیروهای امنیتی٬ اعلام تصمیم کاروان حجاج اعزامی از این شهرستان دال بر انصراف از تشرف به حج در این شرایط و موج گسترده واکنش منفی افراد و سازمانهای مختلف به این احتمال تلخ. اجازه ملاقات وکیل فرزاد با او٬ تماس تلفنی با خانواده و انتقال دوباره فرزاد به بند ۲۰۹ و سلول قبلی٬ پیامد این واکنشها بوده است٬ این تنها یک فرضیه است.
۱۳۸۷ آذر ۱, جمعه
دعای خیر!
حکایت این روزهای من٬ آرزوی نوشتن است و دریغ از فراغتی و فرصتی برای نوشتن... این البته آیه یاس نیست که حدیث استجابت دعای خیر دوستان است!
" تو که اینجا عملا در مرخصی دائمی به سر میبری! هروقت بخواهی میآیی و هر وقت بخواهی میروی. انشاالله در غربت معنی کار کردن را درک میکنی و ... " جای دوستان خالی که مستجاب الدعوه شدند! کار میکنم و البته با این وضعیتی که من کار میکنم هر روز کاریم را میتوان به حساب دو هفته بدهی گذاشت . با این اوصاف ۱۵ سال بدهی آسان کاری و یا به قول اخوی٬ "بیکاری" را میتوان در یکسال صاف کرد. البته من دارم تخفیف کلی میدهم چون بنا بر امار (کدام آمار؟) ساعت مفید کار اداری در ایران کمتر از یک ساعت در روز است و من هم در سالهای مشاوره (و نه تدریس) کارم یکجورهایی و بلکه همه جوره! اداری بود.
اما من اکنون و در این ولایت ۱۰ ساعت دقیق و چیزی هم بیشتر در روز (دقیقا روز در ایران حالا گیرم اینجا شب باشد!) کار میکنم. البته کلا کار کردن در اینجا "زیادی و بدجوری کار کردن" است. به هر حال قرض من به زودی صاف میشود. لذا از دوستان عزیز مستجاب الدعوه دعوت ( صنعت جناس را خوب آمدم؟) میکنم از دعاهای خوب و ترجیحا نان و آبدار دریغ نکنند٬ حیف است حالا که دعای شرشان بر سر مبارکمان همه رقمه آوار شده از دعای خیرشان محروم شویم٬ بلکه اجابت شد!
" تو که اینجا عملا در مرخصی دائمی به سر میبری! هروقت بخواهی میآیی و هر وقت بخواهی میروی. انشاالله در غربت معنی کار کردن را درک میکنی و ... " جای دوستان خالی که مستجاب الدعوه شدند! کار میکنم و البته با این وضعیتی که من کار میکنم هر روز کاریم را میتوان به حساب دو هفته بدهی گذاشت . با این اوصاف ۱۵ سال بدهی آسان کاری و یا به قول اخوی٬ "بیکاری" را میتوان در یکسال صاف کرد. البته من دارم تخفیف کلی میدهم چون بنا بر امار (کدام آمار؟) ساعت مفید کار اداری در ایران کمتر از یک ساعت در روز است و من هم در سالهای مشاوره (و نه تدریس) کارم یکجورهایی و بلکه همه جوره! اداری بود.
اما من اکنون و در این ولایت ۱۰ ساعت دقیق و چیزی هم بیشتر در روز (دقیقا روز در ایران حالا گیرم اینجا شب باشد!) کار میکنم. البته کلا کار کردن در اینجا "زیادی و بدجوری کار کردن" است. به هر حال قرض من به زودی صاف میشود. لذا از دوستان عزیز مستجاب الدعوه دعوت ( صنعت جناس را خوب آمدم؟) میکنم از دعاهای خوب و ترجیحا نان و آبدار دریغ نکنند٬ حیف است حالا که دعای شرشان بر سر مبارکمان همه رقمه آوار شده از دعای خیرشان محروم شویم٬ بلکه اجابت شد!
پ ن ۱: به بحث سیاست و فعالیت صنفی در پست بعدی اشاره کوتاهی خواهم کرد. چند خطی نوشتهام که فردا (کی؟) آن را منتشر میکنم.
پ ن ۲: از دوستان بزرگواری که علیرغم رکود یک ونیم ماهه وبلاگ از سرزدن و ابراز لطف دریغ نکردند٬ سپاسگذارم .
۱۳۸۷ مهر ۱۵, دوشنبه
آرزوی معلمی در امریکا
خانم "یاروس" با ذوق زدگی آشکاری وارد کلاس شد. او مدرس زبان انگلیسی در کالج سیلوانیا یکی از کالجهای وابسته به دانشگاه ایالتی پورتلند است. او منتظر نماند تا کسی از او دلیل این خوشحالیاش را بپرسد. "من به عنوان معلم زبان انگلیسی در مقطع ابتدایی پذیرفته شدهام." معلمی در دبستان و این همه شوق؟ خانم یاروس توضیح داد که او دو سال پیش در یک دوره یکساله "مهارتهای آموزش به کودکان" شرکت کرده و پس از پایان دوره تقاضای خود را برای معلم شدن تقدیم کرده است و اینک پس از یکسال با تقاضای او موافقت شده است. او ادامه داد که "سورپرایز" شده چون چندان به پذیرفته شدن امیدوار نبوده است. توضیح اینکه برای معلم شدن در ایالات متحده علاوه بر تحصیلات دانشگاهی٬ گذراندن دوره صلاحیت تدریس نیز ضروری است. معلمان در اینجا اکثرا دارای درجه تحصیلی دکترا و کارشناسی ارشد هستند.
۱۳۸۷ مهر ۸, دوشنبه
در انتظار پائیز
۱
"یک چند به کودکی به استاد شدیم یکچند ز استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو ما را چه رسید از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم"
از سال ۱۳۵۷ عادت کرده بودم که هر پائیز اول مهر به کلاس بروم. این کلاس رفتنها از بازیگوشی در کودکستان شروع شد و اگر چه با اسمهای مختلف و با نقشهای متفاوت اما همچنان بازیگوشانه در مقاطع دیگر ادامه یافت. ۳۰ سال بیوقفه و بدون تغییر پائیز را به شیوهای خاص ادراک کردن٬ زمان کوتاهی برای تثبیت یک عادت نیست. من به این عادت خو گرفته بودم و همین خو گرفتن آن را به مثابه جزیی از وجود من درآورده بود . جزیی که هیچگاه به لحظه فقدان آن نمیاندیشی چون گمان میبری این نه عادتی موقتی و عرضی٬ که دائمی و ذاتی توست. اینک من ماندهام و فقدان جزیی از وجودم که دیگر همراه من نیست.
۱۳۸۷ شهریور ۲۵, دوشنبه
آزمون سراسری و توهم حل مساله
اشاره: اعلام نتایج آزمون سراسری و در پی آن اعتراضات گسترده داوطلبان به نتایج و سپس اعلام رسمی سیاست بومیگزینی دانشجو در پی ابلاغ مصوبهای توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی در مرداد ماه سال جاری٬ این سوال را به ذهن میآورد که این مصوبه چرا ابلاغ شده است و چرا در اجرایی کردن آن تا این حد تعجیل کردهاند؟ زیرا هرچند از اجرای ۵۹ درصدی و در جایی دیگر ۶۵ درصدی این سیاست سخن گفتهاند٬ در عمل گزینش بومی یا همان استانی در مورد درصد بیشتری از داوطلبان اعمال شده است. به نظر میرسد تناقض در آمار ارائه شده در این باره ناشی از تلاشی ناشیانه و ناموفق برای پنهان کردن دلایل و انگیزههای اتخاذ این سیاست است.
من در این یادداشت میکوشم ضمن اشارهای کوتاه به سیاست حمایتی از گروههای کمتر برخوردار (سیاست تبعیض مثبت) به عنوان سیاستی که منجر به سهمیه بندی مناطق در آزمون سراسری در سالهای پس از بازگشایی دانشگاه شد٬ به سیر تحول این سیاست در سالهای برگزاری آزمون سراسری پرداخته و با نشان دادن ناکارایی آن در سالهای دهه ۷۰ و ۸۰ شمسی دلایل سیاسی تداوم ان را برجسته کنم. در ادامه نیز به مصوبه اخیر بومیگزینی پرداخته و به دلایل صدور آن و اجرای غیر کارشناسی و عجولانه آن خواهم پرداخت.
۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه
"قتلعام ۶۷" و باز تولید خشونت ایدئولوژیک
در بیستمین سالگرد قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ ضرورت پرداختن به این موضوع هر روز بیشتر میشود. اعدام سازماندهی شده نزدیک به ۵۰۰۰ هزار زندانی سیاسی که پیش از این در دادگاههای انقلاب احکام زندان دریافت کرده و در حال گذراندن دوران محکومیت خود بودند و تعدادی از آنان نیز دوره محکومیت خود را سپری کرده و در انتظار آزادی بودند٬ یکی از عجیبترین و غیر معمولترین شیوههای انتقامگیری یک نظام سیاسی از مخالفین خود است.
قتل مخالفان سیاسی توسط حکومتها در دنیا البته سابقه دارد اما اینکه یک حکومت انقلابی نهادهای مستقر خود را دور بزند و محکومینی را که قبلا مجازات کرده دوباره و این بار به اشد مجازات محکوم کند٬ اتفاقی بیسابقه است. این موضوع زمانی اهمیت دوچندان مییابد که بدانیم اعدام دسته جمعی این زندانیان زمانی انجام میپذیرد که نه اعتراض٬ اعتصاب و شورشی در درون زندان در جریان است و نه به هواخواهی از آنان اعتراض و یا جریانی در بیرون زندان شکل گرفته است. زندانیانی به واقع و به معنی دقیق کلمه بیگناه و بیدفاع٬ زیرا این زندانیان پیش از این به اتهام ارتکاب جرایمی (از دید انقلابیون) محاکمه شده و در حال دیدن مجازات هستند و اکنون اتهام دیگری بر آنان وارد نیست و بیگناهند و البته هیچ متهمی را هم نمیتوان به اتهامی واحد دوبار محاکمه و مجازات کرد.
شکل این محاکمه جدید نیز خود بیسابقه است: پرسیدن یک سوال از قربانی و پاسخ همان یک سوال را مبنای اخذ تصمیم درباره جان او قرار دادن و مخفی کردن دلیل این سوال و جواب از زندانی و حتی گمراه کردن آنان٬ نشان از ارادهای ناب برای کشتن به هر قیمتی است.
من در این مقاله میکوشم این قتلعام بیسابقه را در پیوند با ماهیت ایدئولوژیک نظام سیاسی و از رهگذر تبین تداوم فجایع مشابه در تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی تحلیل کنم و سپس به مسئولیت اخلاقی خویش در رابطه با این موضوع اشارهای بکنم.
قتل مخالفان سیاسی توسط حکومتها در دنیا البته سابقه دارد اما اینکه یک حکومت انقلابی نهادهای مستقر خود را دور بزند و محکومینی را که قبلا مجازات کرده دوباره و این بار به اشد مجازات محکوم کند٬ اتفاقی بیسابقه است. این موضوع زمانی اهمیت دوچندان مییابد که بدانیم اعدام دسته جمعی این زندانیان زمانی انجام میپذیرد که نه اعتراض٬ اعتصاب و شورشی در درون زندان در جریان است و نه به هواخواهی از آنان اعتراض و یا جریانی در بیرون زندان شکل گرفته است. زندانیانی به واقع و به معنی دقیق کلمه بیگناه و بیدفاع٬ زیرا این زندانیان پیش از این به اتهام ارتکاب جرایمی (از دید انقلابیون) محاکمه شده و در حال دیدن مجازات هستند و اکنون اتهام دیگری بر آنان وارد نیست و بیگناهند و البته هیچ متهمی را هم نمیتوان به اتهامی واحد دوبار محاکمه و مجازات کرد.
شکل این محاکمه جدید نیز خود بیسابقه است: پرسیدن یک سوال از قربانی و پاسخ همان یک سوال را مبنای اخذ تصمیم درباره جان او قرار دادن و مخفی کردن دلیل این سوال و جواب از زندانی و حتی گمراه کردن آنان٬ نشان از ارادهای ناب برای کشتن به هر قیمتی است.
من در این مقاله میکوشم این قتلعام بیسابقه را در پیوند با ماهیت ایدئولوژیک نظام سیاسی و از رهگذر تبین تداوم فجایع مشابه در تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی تحلیل کنم و سپس به مسئولیت اخلاقی خویش در رابطه با این موضوع اشارهای بکنم.
۱۳۸۷ مرداد ۳۰, چهارشنبه
درخواست عفو برای فرزاد کمانگر
در شرایطی دشوار و با اخبار تلخی که هر ساعت به ما میرسد٬ میتوان و باید برای امیدوار زیستن به هر بهانه کوچکی دلخوش بود که صرفنظر از تمام مصیبتهایی که برای نازل شدن بر سر ما با هم به رقابت پرداختهاند زندگی ادامه دارد و البته با امید٬ چرا که بدون امید ادامه زندگی به سرکردن با مرگ تدریجی بیشتر میماند تا زندگی.
ارسلان اولیایی٬ انور حسینپناهی و حبیب الله لطیفی به اعدام محکوم شدهاند اما خوشبختانه هنوز احکام آنان قطعی نشده است (مرحله دیوان عالی) و باید امیدوار باشیم که تداوم اعتراضات مدنی به این احکام موجب بیدار شدن وجدان خفتهای شود که زندگی خویش را به غلط در مرگ دیگری میجوید. هنوز امید بسیاری هست که پرونده این دوستان در مراحل بالاتر دادرسی به قضات باوجدان و مستقلی در قوه قضائیه محول شود که دستکم خواهان رعایت آئین دادرسی درباره این متهمان شوند که این خود گام بسیار بزرگی در رفع خطراعدام از سر این عزیزان است.
۱۳۸۷ مرداد ۲۴, پنجشنبه
چگونه بنویسیم٬ چگونه نخوانیم. رساله ای در آداب نوشتن و نخواندن/ بخش نخست
درس اول: اصولا سری را که درد نمیکند دستمال نمیبندند٬ آدم های زیرک چیزی نمینویسند و البته چیزی نمیخوانند تا برای انتخاب بخشهای زائد آن به رساله راهنما نیاز داشته باشند. لذا حدالامکان خود را با اتکا به دانش ذاتی و خدادادیتان از خواندن و از آن بدتر نوشتن بینیاز کنید.
از اظهار فضل و ادعای آگاهی و دانش درباره همه امور غافل نباشید و برای سلب بهانه از بدخواهان واژههای قلمبه و دشواری را که میشنوید به خاطر بسپارید و نگران معانی و مفهوم آن نباشید. اگر از شما معنی این واژهها را طلب کردند٬ به هرمونتیک و تاویل متن و خوانش آزاد و جریان سیال ذهن و غیره (استعداد خود را با این غیره نشان دهید) ارجاع دهید و اگر با پررویی معانی اینها را پرسیدند بادی در غبغب مبارک انداخته و با نگاهی عاقل اندر سفیه و با نمهای از لبخند متمایل به پوزخند به آنان نگاهی بیندازید.
عجالتا همین برای ساکت کردن مخاطب فضولتان کافی است. مطمئن باشید که ایشان به دو دلیل مشخص سکوت خواهند کرد و دیگر چیزی از شما نمیپرسند: یا شما را نادان میپندارند و خود را بینیاز از مصاحبت با شما دانسته (که اصلا اهمیتی ندارد) و یا شما را بسیار دانا پنداشته و از شرم نادانی خود٬ از مصاحبت با شما میپرهیزند.
از اظهار فضل و ادعای آگاهی و دانش درباره همه امور غافل نباشید و برای سلب بهانه از بدخواهان واژههای قلمبه و دشواری را که میشنوید به خاطر بسپارید و نگران معانی و مفهوم آن نباشید. اگر از شما معنی این واژهها را طلب کردند٬ به هرمونتیک و تاویل متن و خوانش آزاد و جریان سیال ذهن و غیره (استعداد خود را با این غیره نشان دهید) ارجاع دهید و اگر با پررویی معانی اینها را پرسیدند بادی در غبغب مبارک انداخته و با نگاهی عاقل اندر سفیه و با نمهای از لبخند متمایل به پوزخند به آنان نگاهی بیندازید.
عجالتا همین برای ساکت کردن مخاطب فضولتان کافی است. مطمئن باشید که ایشان به دو دلیل مشخص سکوت خواهند کرد و دیگر چیزی از شما نمیپرسند: یا شما را نادان میپندارند و خود را بینیاز از مصاحبت با شما دانسته (که اصلا اهمیتی ندارد) و یا شما را بسیار دانا پنداشته و از شرم نادانی خود٬ از مصاحبت با شما میپرهیزند.
۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه
بدون شرح...
صحیفه نور جلد ۸ ص ۲۵۱
«... ما نمي خواهيم در خارج از كشور وجاهت پيدا كنيم، ما مي خواهيم به امر خدا عمل كنيم و اما اشتباهي كه ما كرديم اين بود كه به طور انقلابي عمل نكرديم و مهلت داديم به اين قشرهاي فاسد، و دولت انقلابي و... هيچ يك از اينها عمل انقلابي نكردند و انقلابي نبودند. اگر ما از اول كه رژيم فاسد را شكستيم و اين سد بسيار فاسد را خراب كرديم، به طور انقلابي عمل كرده بوديم، قلم تمام مطبوعات را شكسته بوديم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطيل كرده بوديم و روساي آنها را به محاكمه كشيده بوديم و حزب هاي فاسد را ممنوع اعلام كرده بوديم و روساي آنها را به سزاي خودشان رسانده بوديم و چوبه هاي دار را در ميدان هاي بزرگ برپا كرده بوديم و مفسدين و فاسدين را درو كرده بوديم، اين زحمت ها پيش نمي آمد.
من از پيشگاه خداي متعال و از پيشگاه ملت عزيز عذر مي خواهم، خطاي خودمان را عذر مي خواهم. ما مردم انقلابي نبوديم، دولت ما انقلابي نيست، ارتش ما انقلابي نيست، ژاندارمري ما انقلابي نيست، شهرباني ما انقلابي نيست، پاسداران ما هم انقلابي نيستند، من هم انقلابي نيستم. اگر ما انقلابي بوديم، اجازه نمي داديم اينها اظهار وجود كنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام مي كرديم. تمام جبهه ها را ممنوع اعلام مي كرديم، يك حزب و آن "حزب الله" حزب مستضعفين، و من توبه مي كنم از اين اشتباهي كه كردم و من اعلام مي كنم به اين قشرهاي فاسد در سرتاسر ايران كه اگر سر جاي خودشان ننشينند ما به طور انقلابي با آنها عمل مي كنيم...»
نوشته شده در پنجشنبه هفدهم مرداد 1387 ساعت 5:15 شماره پست: 28
۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سهشنبه
و گاهوارهها از شرم به گورها پناه آوردند...
زمانی که سرعت فاجعه بر تاب تحمل ما پیشی میگیرد...
حکم اعدام "انور حسین پناهی" معلم کرد و "ارسلان اولیایی" تائید شد. و دوباره هم حدیث تکراری و شرم آور شکنجه٬ دادگاهی غیر علنی٬ دادرسی غیرمنصفانه و اتهاماتی تکراری و رذالت روز فزون سیستمی که معلوم نیست حدود امنیت ملی آن چیست که این چنین به آسانی با هر مخالفتی به خطر میافتد؟ سیستمی که امنیتش تنها با کشتن منتقدان و مخالفانش تامین میشود. حسین پناهی پیشتر و در جریان بازجویی آنچنان وحشیانه شکنجه شده بود که مدتی را در بیمارستان به سر برد.
در پائیز سال ۸۶ بازداشت شدند٬ در ۲۲/۴/۸۷ حکم بدوی و امروز یعنی فقط پس از ۲۳ روز حکم قطعی اعدام خود را از دادگاه انقلاب سنندج دریافت داشتند. خدایا از این همه بیداد به کجا پناه بریم؟ ماشین کشتار کی از حرکت باز خواهد ماند و عطش کشتن ایشان کی سیراب خواهد شد؟
همه با سکوتمان در این جنایات شریکیم و این تنها سهم ماست که تفاوت میکند...
نوشته شده در سه شنبه پانزدهم مرداد 1387 ساعت 4:45 شماره پست: 26
۱۳۸۷ مرداد ۱۴, دوشنبه
این ابتدای ویرانی است...
به آنانی که فعالین حقوق بشر را به سواستفاده سیاسی از زندانیان سیاسی متهم میکنند و سخن گفتن و کمپین راه انداختن برای نجات جان آنها را بازی سیاسی میخوانند٬ اعدام "یعقوب مهرنهاد" جوان ۲۸ ساله بلوچ را تبریک میگویم. دادگاه يعقوب مهر نهاد بدون حضور هيات منصفه، وکيل و خانواده او برگزار شد. مهر نهاد به گسترس خط مشی گروههای مسلح از طريق فعاليت در انجمن جوانان صدای عدالت متهم شده بود. در سکوت خبری و در فراموشی وجدانهای همیشه بیدار ما! کشتن انسانها برای انان که "مرگ کسب و کارشان است" راحتتر است. با گفتن بهانههای مبتذلی چون «ما نمیدانستیم»٬ «کاری از ما ساخته نیست» و «حتما کاری کرده است چرا کسی با من کاری ندارد» فقط خود را فریب میدهیم و سر وجدانمان کلاه میگذاریم. همه ما در این جنایت شریکیم و این تنها سهم ماست که تفاوت میکند...
فردا نوبت ماست و آنگاه دیگر کسی نخواهد بود که صرف نظر از گناه ناکردهمان از حقوق انسانیمان و از بدیهیترین حق ما٬ «حق حیات»مان دفاع کند. آری نوبت ما نیز میرسد٬ شک نکنید که این گرگ گرسنه هار است.
یعقوب مهرنهاد علاوه بر سرپرستی روزنامه مردم سالاری در استان سیستان و بلوچستان دبیر انجمن "جوانان صدای عدالت" بود٬ انجمنی که سال ۸۱ با مجوز رسمی و دولتی از سوی سازمان ملی جوانان شروع به کار کرد. او وبلاگ نویسی هم میکرد. نگاهی کوتاه به گزیدهای از دیدگاه و نوشتههای او نشان میدهد که متهم کردن او به محاربه (آنهم در دادگاهی غیرعلنی و بدون رعایت موازین قانونی) از آن دست اتهامات بیاساسی است که میتواند دامن هر کسی را که بخواهد در این مملکت آزادانه بیندیشد و حقوق بنیادیش را مطالبه کند به آسانی میگیرد.
«... در مدت چند سال فعالیت در سازمانهای غیرحکومتی وتشکلهای مردمی آموخته وتجربه نموده ام که هرشخصی نیاز به درد دل وسخن گفتن دارد و چه خوب است تا آدم حرفها وگفته هایش را با یک دنیا آدم وهمنوع خود بزند . یک دنیا آدمی که فارغ از هرگونه مرده باد وزنده باد و بدور از هرگونه تعصب زبان وقومیت ومذهب وسرزمین می توانی با آنها سخن بگوئی اما هرگز اصالت خود را از یاد نبری واما هرگز فکر نکنی که به تو می گویند شهروند درجه دو ویا شاید هم شهروند درجه سه.»
«... بهترین راه مبارزه با نا امنی در بلوچستان وایجاد امنیت؛ اختصاص بودجه در نظر گرفته شده برای امنیت به آموزش وپرورش و ارتقاء کیفیت آموزشی دانش آموزان استان میباشد.ایشان با اشاره به اینکه تا زمانیکه برای از بین بردن فقر وبیسوادی وکم سوادی در استان تلاش نشود هیچ امنیت پایداری در استان تحقق نخواهد یافت ؛خطاب به نمایندگان استان گفت: تنها راه ایجاد امنیت در استان اجرای عدالت واقعی ورفع فقر وتبعیض واز بین بردن بیکاری وبی سوادی می باشد.»
«... هر چند وقت شاهد اعدامهای مکرر در استان هستیم که اتهامات اکثر اعدام شدگان سرقت وراهزنی وآدم ربائی اعلام گردیده است که این خود از آثار شوم وزیان بار فقر وناداری وعقب ماندگی اجتماعی وفرهنگی می باشد.اعدامهای پیاپی اخیر که دل هر دردمندی را به درد می آورد نشات گرفته از چیست؟ آنها هم فرزندان این جامعه بوده اند وبه هر اتهامی که محکوم گردیده اند در همین اجتماع بزرگ شده اند ورشد یافته اند وآیا محاکمی که این حکم اعدامها را صادر می کنند علاوه بر اثبات اتهامات ومجرمیت تا کنون علل وعوامل جرمها را مورد بررسی کارشناسانه قرار داده اند؟ وبه ریشه های آنها وروشهای جلوگیری از آن تفکر وتدبیر نموده اند ؟ با نامگذاری استان سیستان وبلوچستان به عنوان استان ویژه نمی توان محیط امن تری پدید آورد زیرا باید با فقر نبرد کرد که بستر پرورش خشونت طلبی وسرقت وراهزنیست.واحساس میشود ما امروز در استان به شدت به دگرگونی افکار ورهبری مسئولانه ومدبرانه نیازمندیم.تا به طور کارشناسی وبا بررسی های دقیق به مسایل استان نگریسته شود ومردم هم باید بدانند که تا زمانی که ما چشمانمان را باز نکنیم وبر فقر وبی سوادی وقانون گریزی خود غلبه نکنیم روزگارمان بهتر از این نخواهد شد .بدون شک تصورات نادرست وافراطی یک عده از فرهنگ مردم ما ؛نقشی موثر در وخیم تر ساختن اوضاع داشته ؛چنانکه امروز هم هنوز عزمی جدی بر مفاهمه در برخی افراد نمی توان دید؛در حالی که برای فهم وشناخت هر قوم وملتی ؛ نخستین کار همدلی است ونمی توان به بهانه های شناخت یا تحقیق؛انگشت بر حساسیت های یک قوم ومذهب گذاشت وعیب های آن را بر شمرد وچشم از فضایلشان پوشید.»
نوشته شده در دوشنبه چهاردهم مرداد 1387 ساعت 22:48 شماره پست: 25
۱۳۸۷ مرداد ۷, دوشنبه
آری اتهام فرزاد کمانگر معلم بودن اوست! در دفاع از حمایت صنفی جامعه معلمی از فرزاد کمانگر
در پی انتشار یادداشت شیرزاد عبداللهی درباره فرزاد کمانگر و طرح ابهاماتی درباره اتهامات فرزاد و زیر سوال بردن نحوه حمایت کانونهای صنفی معلمان کشور از ایشان... و اظهار نظرهای ارشادی و "هشدارهای دوستانه" آقای عبداللهی درباره هر خبری در حوزه تشکلها که به نوعی به فرزاد کمانگر مربوط میشد، میکوشم با شکافتن دوباره مسئله فرزاد به پاره ای از این ابهام ها پاسخ دهم. البته در ضمن این یادداشت به مدعاهای شیرزاد عبداللهی درباره یادداشت قبلیم درباره فرزاد نیز خواهم پرداخت...
." متاسفانه همکاران از این نکته که "سیاسی بودن" اتهامات فرزاد نه به معنای ارتکاب جرایم سیاسی توسط او و یا وارد بودن اتهامی سیاسی به ایشان که در ادبیات حقوقی و سیاسی به معنی متهم کردن کسی با انگیزههای سیاسی توسط مقامات وارد کننده اتهام است، غافل بودهاند. البته بعید است که شیرزاد عبداللهی که مدافعین معلم فرزاد کمانگر را به طعنه " بعضی معلمان که تازه با مفاهیم سیاسی آشنا می شوند" میخواند نیز با این مفهوم آشنا نباشد، ایشان احتمالا تجاهل العارف میفرمایند!...
تاکید من در آن یادداشت بر این بود که سیستم امنیتی دقیقا به دلیل برهم زدن قاعده بازی توسط کمانگر و برای پیشگیری از اپیدمی شدن چنین سنت شکنیهایی، فرزاد کمانگر را برای مجازات برمیگزیند و بر مجازات او اصرار می ورزد. (و البته یقینا با مقاومت مدنی شایستهای که افکار عمومی از خود نشان داده است ناکام میماند.) در آن یادداشت من بر خلاف ادعای عبداللهی فعالیتهای صنفی فرزاد را به معنای متعارف عامل محکومیت و حکم کمانگر ندانستهام و در واقع نیز هزینه فعالیتهای صنفی را اعدام نمیدانم...
۱۳۸۷ مرداد ۴, جمعه
ما بی چرا زنده گانیم...
نویسنده مهمان: هادی یزدانی
"سال بد،سال باد،سال اشک
روزگار غریبی است نازنین"
روزگاری سرد و خاموش، روزگار یأس و دلمردگی، روزگار رنج و پژمردگی.
هر روز خبر تازه و بدتری می شنویم و چهرههای ما هر روز، بیشتر از روز قبل، افسرده و پژمرده میشود. دلها را نمیگویم چرا که دیگر آن پارهی گوشت که در سینه میتپد فقط برای این است که این جسمِ خسته و بریده را چند صباحی بیشتر روی پا نگه دارد تا طعم تلخِ دوری از دوستان و رفتن آنان را در عمق روح بیرمقمان بیشتر ماندگار کند.
هر روز به بهانهای «در»ی بسته میشود و نقشِ «دیوار»ی را به او میسپارند و «داور»، «هوادار» میشود و «آزادی»، معنایش را و «بودن» فلسفهی ماندنش را از دست میدهد...
اگرچه هر روز دایرهی آزادیهایمان بستهتر میشود و اگر چه اکنون حتی نوع پوششمان را نیز دیگران تعیین میکنند واگر چه دولت تا سرِ سفره ی ما و تا اتاق خوابِ مان نیز آمده است ...
نوشته شده در چهارشنبه دوم مرداد 1387 ساعت 10:30 شماره پست: 17
۱۳۸۷ مرداد ۲, چهارشنبه
به تمام مادران سرزمینم
نویسنده مهمان: طاهر علیپور معلم کرد در تبعید
من طاهر علیپور... سه سال پیش معلم بودم٬ در سقز٬ کردستان. در انجمن صنفی معلمان کردستان شاخه سقز عضو هیات مدیره بودم...کسی مرا به خاطر میآورد؟... مطمئن نیستم... تنها مادرم٬ مادرم اما مرا از یاد نبرده است٬ مطمئنم.
سه سال و ۲۱ روز پیش ایران را ترک کردم٬ در نقطه مرزی با دوست دخترم تماس گرفتم و به او یاداوری کردم که فراموش نکن هر اتفاقی که بیفتد ما همدیگر را دوست داریم. او درست ۳۷ روز پیش زنگ زد و گفت که بیش از یکسال است که دیگر مرا دوست ندارد. کسی نه... عشقم مرا به خاطر میآورد؟... مطمئن نیستم...
سه سال پیش سربازان گمنام امام زمان به منزلمان ریختند٬ من در منزل نبودم. فردای آن روز به اطلاعات رفتم٬ من کاری نکرده بودم و دلیلی برای نرفتن نداشتم. در زمان کوتاهی که در سلول ماندم تردید نداشتم که مادرم٬ دوستانم و عشقم هرگز فراموشم نمیکنند. در اتاق بازجویی٬ بازجو از همه چیز پرسید٬ از ضدانقلاب... کمکهای خارج از کشور... خرابکاری... اما از معلم بودنم و دلیل اعتراضات آن تابستان هیچ نپرسید. در دادگاه٬ قاضی اسمم را پرسید و مشغول انشای حکم شد. قاضی طیار وقتی برای شنیدن دفاعیات من نداشت. به ۴ سال زندان محکوم شدم. به ناچار سرزمین و خانهام را ترک کردم... کردستان٬ مادرم٬ دوستانم و عشقم ... کسی مرا به خاطر آورد؟... قاضی طیار شاید...مطمئن نیستم...
سه سال و ۲۱ روز پیش ایران را ترک کردم٬ در نقطه مرزی با دوست دخترم تماس گرفتم و به او یاداوری کردم که فراموش نکن هر اتفاقی که بیفتد ما همدیگر را دوست داریم. او درست ۳۷ روز پیش زنگ زد و گفت که بیش از یکسال است که دیگر مرا دوست ندارد. کسی نه... عشقم مرا به خاطر میآورد؟... مطمئن نیستم...
سه سال پیش سربازان گمنام امام زمان به منزلمان ریختند٬ من در منزل نبودم. فردای آن روز به اطلاعات رفتم٬ من کاری نکرده بودم و دلیلی برای نرفتن نداشتم. در زمان کوتاهی که در سلول ماندم تردید نداشتم که مادرم٬ دوستانم و عشقم هرگز فراموشم نمیکنند. در اتاق بازجویی٬ بازجو از همه چیز پرسید٬ از ضدانقلاب... کمکهای خارج از کشور... خرابکاری... اما از معلم بودنم و دلیل اعتراضات آن تابستان هیچ نپرسید. در دادگاه٬ قاضی اسمم را پرسید و مشغول انشای حکم شد. قاضی طیار وقتی برای شنیدن دفاعیات من نداشت. به ۴ سال زندان محکوم شدم. به ناچار سرزمین و خانهام را ترک کردم... کردستان٬ مادرم٬ دوستانم و عشقم ... کسی مرا به خاطر آورد؟... قاضی طیار شاید...مطمئن نیستم...
۱۳۸۷ تیر ۲۵, سهشنبه
خدا نیز ایا ساکت نشسته است؟ فرزاد کمانگر در آستانه اعدام
حکم اعدام فرزاد کمانگر در دیوان عالی کشور تائید شد و با توجه به نداشتن حکم زندان، حکم اعدام برای اجرا به دایره اجرای احکام زندان رجایی شهر ابلاغ شده است. فرزاد کمانگر معلمی با ۱۲ سال سابقه تدریس٬ عضو هیات مدیره انجمن صنفی معلمان کردستان شاخه کامیاران٬ عضو شوراي نويسندگان ماهنامه فرهنگي - آموزشي رويان٬ (نشريه آ.پ كامياران) عضو هيئت مديره انجمن زيست محيطي كامياران (ئاسك) و عضو مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران بوده و هست.
فرزاد کمانگر انسانی است که هر کجا احساس کرده است حضورش میتواند موثر باشد٬ حاضر شده و باتمام توان خود فعالیت کرده است. فرزاد به عنوان یک معلم راستین و آزاده دارد تاوان "واقعا معلم بودنش" را پس میدهد. او در تمام این سالهای سخت کوشیده است چهرهای شریف٬ مسئول و آگاه از یک معلم ارائه دهد٬ معلمی که عنوان "فرهنگی" برازنده و شایسته اوست. تدریس٬ نوشتن٬ حضور در عرصه فعالیتهای مدنی و اجتماعی٬ دغدغه ارتقای استانداردهای زندگی و دفاع از حقوق بنیادین انسان تمام آن جرایمی است که فرزاد کمانگر مرتکب شده است و البته مستحق اعدام.
فرزاد کمانگر انسانی است که هر کجا احساس کرده است حضورش میتواند موثر باشد٬ حاضر شده و باتمام توان خود فعالیت کرده است. فرزاد به عنوان یک معلم راستین و آزاده دارد تاوان "واقعا معلم بودنش" را پس میدهد. او در تمام این سالهای سخت کوشیده است چهرهای شریف٬ مسئول و آگاه از یک معلم ارائه دهد٬ معلمی که عنوان "فرهنگی" برازنده و شایسته اوست. تدریس٬ نوشتن٬ حضور در عرصه فعالیتهای مدنی و اجتماعی٬ دغدغه ارتقای استانداردهای زندگی و دفاع از حقوق بنیادین انسان تمام آن جرایمی است که فرزاد کمانگر مرتکب شده است و البته مستحق اعدام.
۱۳۸۷ تیر ۲۱, جمعه
شورای ملی صلح، حباب روی آب!
پنجشنبه ۱۳ تیر نخستین نشست "شورای ملی صلح" با حضور اعضای هیات موسس "شورای ملی صلح" برگزار شد. اهداف این شورا از جمله ایجاد صلح پایدار در ایران٬ تلاش برای ایجاد، تحكیم و تقویت مبانی صلح در ایران و ترویج و تقویت فرهنگ انساندوستی، صلحطلبی و حقوق بشر در ایران ذکر شده است.شیرین عبادی بانی اصلی این شورا نیز در این نشست تعریف و تفسیر فراخی از صلح ارائه داد و با منوط دانستن صلح پایدار در جامعه به رعایت حقوق بشر صلح را مجموعه شرایطی دانست كه انسان بتواند با آزادی و با حفظ كرامت انسانی خود زندگی كند. او تاکید کرد که هرچند ایران به کنوانسیونهای بینالمللی پیوسته که پایه و بنیانشان بر منع هر نوع تبعیض براساس جنسیت، مذهب، قومیت و غیره است اما ما در قوانین ایران شاهد تبعیض بر اساس جنسیت٬ و تبعیض اساس مذهب هستیم و در واقع صلح در ایران با تعریف صحیح آن صدمه خورده است.
در دستور کار قرار گرفتن صلح و حقوق بشر توسط طیفی از فعالین سیاسی و مدنی با تعریف جامعی که از آن ارائه شده است اتفاق مبارکی است که باید آن را به فال نیک گرفت. اما با نگاه به تجربه ناکام "جبهه فراگیر دمکراسی خواهی" این سوال پیش میآید که ایا این شورای فراگیر نیز ممکن است به چنان سرنوشتی دچار شود؟
صرف نظر از این تحلیل که نگاه ارژانسی به ارزشهای بنیادی(دمکراسی٬ حقوق بشر٬ صلح٬ آزادی و...) و توسل به آنها در زمانی که احساس خطر میکنیم و یا دچار سندرم عوارض پس از شکست میشویم٬ میتواند منجر به ناکامی ما در نیل به اهدافمان شود و به جوانمرگی و یا با بیان دقیقتر "مرگ هنگام تولد" نهادهایمان بینجامد٬ میتوان از منظر اراده معطوف به عمل و باور معطوف به هدف نیز به تحلیل چرایی مرگ زودهنگام نهادهایمان بپردازیم. به عنوان نمونه مشخص و در دسترس٬ آیا موسسین و فعالین این شورا اراده عملی و باور راستین و لازم را برای تحقق آرمانها و اهداف خود دارند؟
بدیهی است که عدم باور همه یا برخی از موسسان به روح و محتوای ایده ای که ارائه داده اند و بی توجهی به ملزوماتی که شرط موفقیت ان ایده است، میتواند پیشبرد آن را با مشکل مواجه سازد. اگر بپذیریم که چنین فعالیتهایی برای موفق بودن یا دست کم تاثیرگذاری بر جهت گیریهای جامعه و در پی آن ساخت قدرت به جلب حداقلی از اعتماد عمومی و همراهی نظری افکار عمومی نیاز دارد، برخی از موسسان این جریانها با سابقه ای که دارند (پیشینه شخصی) و عملکرد زمان حالشان میتوانند موجب زمینه سازی سلب اعتماد از این شورا و شکست آن شوند. به نظر میرسد حضور دو طیف در این شورا (در "جبهه دمکراسی خواهی" نیز حضور داشتند) که نگاهی به پیشینه و سوابق آنان در عرصه عمومی گواه بر نبود اراده عملی و باور راستین آنها به اهدافی است که مدعی تحقق آن شدهاند٬ این شورا را نیز در معرض خطر شکست قرار میدهد. من در ادامه میکوشم به کوتاهی به ویژگیهای این دو جریان و دلایلم برای چنین مدعایی بپردازم.
الف - طیف اصلاح طلب متعلق به بدنه خودی و درون حاکمیتی درون شورا: زمانی می توان به ادعاهای افراد در حوزه عمومی اعتماد کرد و با انان همراهی نمود که پیشینه اجتماعی و سوابق انان در عرصه عمومی روشن و متناسب با ادعاها ایشان باشد. صرف زندانی شدن٬ ترور شدن و یا نوشتن مقالات زیبا نمیتواند دال بر اراده راستین و صحت ادعاهای افراد در عرصه عمومی باشد اگر عملکرد گذشته فرد خلاف ادعاهایش را نشان بدهد. شخصی که سابقه اقدامات و فعالیتهای ضد دمکراتیک، نقض حقوق بشر و جنگ طلبانه داشته و نسبت خود را با گذشته خویش روشن نکرده باشد چگونه می تواند در راستای این اهداف فعالیت کند؟
اکثر چهره های شاخص اصلاح طلب متعلق به بدنه خودی و درون حاکمیتی جریان موسوم به اصلاحطلبی تا پیش از سال 68 و اقلیتی از انان تا سال 72 یا دارای سمتهای دولتی (سیاسی، امنیتی و مدیریتی) بودهاند و یا بازوی نظری و تئوریک نظام سیاسی بودهاند. با توجه به پیشینه تلخ ج.ا.ا در دوران کوتاه استقرارش و نقض گسترده حقوق بشر و سلب گسترده آزادیهای عمومی و اصرار بر ادامه جنگی بیحاصل در سالهای موصوف و نقشی که طبیعتا هر کدام از کارگزاران دولتی و سربازان فکری متناسب با جایگاه شان در قدرت در این امور داشته اند، درخواست از برخی از مدعیان صلح٬ حقوق بشر و دمکراسی فعلی که از کارگزاران و نظریه پردازان سابق حاکمیت بوده اند، برای روشن کردن نسبت خویش با گذشته نباید توقع نابجا و نامعقولی باشد. البته تجربه سالیان اخیر نشان میدهد این درخواست به سه نتیجه مشخص خواهد انجامید:
1- شخص میپذیرد که فلان اقدامات و بهمان عملکردهای او یا آن باور و آن دیدگاهش در زمان حضورش در قدرت، مغایر با ارزشهای انسانی، دمکراتیک و حقوق بشری بوده و ضمن پذیرش مسئولیت اعمال خویش، بابت ان از آسیبدیدگان طلب بخشش می کند. به نظر میرسد برابر با قاعده ببخش و فراموش نکن از این لحظه می توان با اتکا به اعتماد متقابل با این شخص همراهی و همکاری نمود و به جلب اعتماد عمومی هم به شعارهایی که از جانب چنین فردی ابراز و تحرکاتی که از آن ناشی میشود٬ امیدوار شد.
2- فرد مدعی با سکوت در برابر گذشته خویش، به دلیل هراس از افکار عمومی، خود را بینیاز از توضیح درباره آن دانسته و پرسشهای احتمالی درباره آن را نیز پرسشی انحرافی تلقی نموده که بدون توجه به مقتضیات زمان طرح شده و به عنوان فصل الخطاب، کندوکاو گذشته را تجسس در زندگی خصوصی تلقی کرده و درنهایت هم به راحتی قبول مسئولیت اعمالش در جامعه و حوزه عمومی را به امری شخصی و گزارهای هنجاری فرو میکاهد. بدیهی است ترس از قضاوت افکار عمومی و یا هر توجیه دیگری نمیتواند نافی ضرورت "شفاف سازی و پذیرش مسئولیت" توسط ایشان باشد زیرا شفافیت و پذیرش مسئولیت در اساس خصیصه مفروض انسان دمکراتیکی است که مدعی ارزشهای جهانشمول (دمکراسی، صلح، حقوق بشر و آزادی) است.
3- فرد مدعی مسئولیت اعمال خویش را پذیرفته، اما به جای نقد آنها و قبول اشتباهات و خطاهایش و طلب بخشش، با فرار به جلو اقدام به توجیه اقداماتش کرده و با تطهیر خود به آسانی اعتبار اخلاق و ارزشهای مورد ادعا را به مصلحتهای زمانی و مکانی منوط میکند! مدعی به سادگی اظهار میدارد: " شرایط زمانی و مصالح انقلاب نوپا ایجاب می کرد که چنان و چنان بکنیم" اظهارات سعید حجاریان (معاون امنیتی وزارت اطلاعات در دوره موصوف) در روزنامه صبح امروز در برابر پرسشی که در خصوص جریانات سالهای اول انقلاب و دهه 60 با تاکید بر کردستان از او شده بود، دقیقا موید چنین دیدگاهی به ارزشهای مورد بحث است. طبیعتا باور کردن ادعای دمکراسی، حقوق بشر و صلح طلبی در چنین شرایطی از کسانی که سابقه نقض گسترده این ارزشها را در آن دوره خفقان و وحشت دارند و ان را توجیه کرده و از بابت آن نه طلب بخشش می کنند و نه حتی متاسف هستند، به خوشبینی افراطی (اگر نگوئیم ساده لوحی) نیاز دارد.
حال باید به این پرسش اساسی پاسخ دهیم که به جز سعید حجاریان که علیرغم موضعگیری آشکارش درباره گذشته خویش توسط هیات موسس دعوت شده و در پاسخ مینویسد: " از اين حركت پسنديده استقبال كرده و دو مقاله اي را كه با عناوين"صلح مسلح” و “هفت تز درباره صلح” نگاشته و منتشر كرده ام، تقديم هيات موسس مي كنم. من اين آمادگي را در خود مي بينم كه با ارائه مطالب جديد و هر نوع هم فكري، به اين حركت مبارك ياري رسانم." کدامیک از دیگر اعضای این طیف که در شورا حضور دارند٬ نسبت به شفاف سازی و اعلام موضع درباره گذشتهای که در آن نقش مسلط داشتهاند٬ اقرام کردهاند و نسبت خویش را با گذشته روشن کردهاند؟
ب- طیف ملی و ملی/مذهبی درون شورا: در میان موسسان "جبهه دمکراسی خواهی" ناکام و "شورای ملی صلح" نوپا اشخاصی عضویت دارند که به واسطه یا بدون واسطه تعلقات تشکیلاتیشان، هر از گاهی مواضعی اتخاذ می کنند که نافی یا نقیض تظاهرات و ادعاهای صلح طلبانه و یا حقوق بشری ایشان است. نمیتوان پای بیانیههای بیشماری را امضا کرد که به دفعات به اعلامیهی جهانی حقوق بشر و کنوانسیونهای متنوع مرتبط استناد میکند و ضمن اخذ مشروعیت مطالبات خویش از آن متون، بر مسلم بودن و فصل الخطاب بودن آنها استناد کرد، اما هرجا علائق بدوی و پیشامدرن اقتضا کرد مواضعی بر خلاف اصول اولیه آن اعلامیه و کنوانسونها اتخاذ کرد. ظاهرا این بزرگواران با الگو پذیری از جمهوری اسلامی تمام این اعلامیه، کنوانسیونها و متون حقوق بشری را در پستوی ذهن خویش با "شرط تحفظ" پذیرفتهاند! و تنها تفاوت آنان با ج.ا در این مورد، اعلام رسمی این شرط توسط ج.ا و اعلامی نبودن آن نزد ایشان است.
اعلامیهی جهانی حقوق بشر و کنوانسیونهای مرتبط از جمله به "حق تعیین سرنوشت" اشاره کردهاند که هم حق تعیین سرنوشت گروههای انسانی (اقلیتهای ملی٬ قومی٬ دینی و جنسی) را شامل میشود و هم به حقوق فردی انسان (از جمله حقوق زنان و کودکان) اشاره دارد. مسئله تنها این نیست که عمده ( و نه همه) اشخاص این طیف در همه این سالها و در شرایطی که حقوق بنیادی اقلیتها به طور فاحشی پایمال شده٬ چه موضعی اتخاذ کردهاند و سکوتشان به معنی همراهی بوده است یا بیتفاوتی؟ بلکه مواضع و دیدگاههای کنونی ایشان نیز موجب ایجاد این باور میشود که با اعتقاد به حقوق بشر با "شرط تحفظ" نمیتوان امیدی به فعالیهای دمکراتیک و صلحطلبانه ایشان داشت.
مرور مواضع ایشان در چند سال اخیر به وضوح نشان میدهد که تعاریف غیر واقعی و رمانتیک این طیف از مفهوم ملت٬ میهن و ایرانی و جعل مفاهیمی چون "زبان ملی" چگونه آتش دیگر ستیزی (کرد٬ عرب٬ ترک و بلوچ) نظام ایدئولوژیک ولایی را تیزتر کرد. با نشنیدن فریاد بلند اقلیتها که "ما نیز ایرانی هستیم و حقوقی داریم" پابند فوبیای موهوم "تجزیه طلبی" سرکوب هر تمایل و حرکت هویتطلبانه را با سکوت خود و با رتبهبندی خودساخته "تقدم و تاخر حقوق بنیادی بشر" تائید کردند. هر حرکت هویتطلبانه را دایی جان ناپلئونی تحلیل کرده و هر درخواست اعلام موضعی را با ژست سیاستمدارانه "مشکل اصلی ما اکنون استبداد و ستمی است که بر همه ما به یکسان میرود این بحثهای فرعی را باید در جامعهای دمکراتیک طرح و راهحلهای ان را جستجو کرد" به آیندهای حواله میدهند که اقلیتها را دیگر نیازی به موضع آنان نیست. البته این فراخ نظری ظاهرا این اجازه را به جریان عمده این طیف میدهد تا حقوق بنیادی دهها میلیون شهروند ایرانی را جز بحثهای فرعی منظور کرده و با موج خونین اعدامها در خوزستان و سیستانوبلوچستان و سرکوب گسترده هویتطلبان ترک و کرد با سکوت و یا موضعگیریهای دیرهنگام و غیرموثر برخورد کنند.
این سوال نیز اینجا مطرح میشود که با داشتن ذهنیت حق تحفظ نسبت به اعلامیههای حقوق بشری و با برخورد گزینشی با اصول حقوق بشر از جمله عدم اظهار نظر روشن در مورد اصل "حق تعیین سرنوشت" و تقدم و اولویت سایر اصول و ارزشها بر حقوق بشر که عملا منجر به استفاده ناقص و ابزاری از حقوق بشر میشود میتوان به تلاش صادقانه و جدیت این جریان در پیگیری صلح با تعریف جامعی که از آن ارائه شد٬ امیدوار بود؟
اکثر چهره های شاخص اصلاح طلب متعلق به بدنه خودی و درون حاکمیتی جریان موسوم به اصلاحطلبی تا پیش از سال 68 و اقلیتی از انان تا سال 72 یا دارای سمتهای دولتی (سیاسی، امنیتی و مدیریتی) بودهاند و یا بازوی نظری و تئوریک نظام سیاسی بودهاند. با توجه به پیشینه تلخ ج.ا.ا در دوران کوتاه استقرارش و نقض گسترده حقوق بشر و سلب گسترده آزادیهای عمومی و اصرار بر ادامه جنگی بیحاصل در سالهای موصوف و نقشی که طبیعتا هر کدام از کارگزاران دولتی و سربازان فکری متناسب با جایگاه شان در قدرت در این امور داشته اند، درخواست از برخی از مدعیان صلح٬ حقوق بشر و دمکراسی فعلی که از کارگزاران و نظریه پردازان سابق حاکمیت بوده اند، برای روشن کردن نسبت خویش با گذشته نباید توقع نابجا و نامعقولی باشد. البته تجربه سالیان اخیر نشان میدهد این درخواست به سه نتیجه مشخص خواهد انجامید:
1- شخص میپذیرد که فلان اقدامات و بهمان عملکردهای او یا آن باور و آن دیدگاهش در زمان حضورش در قدرت، مغایر با ارزشهای انسانی، دمکراتیک و حقوق بشری بوده و ضمن پذیرش مسئولیت اعمال خویش، بابت ان از آسیبدیدگان طلب بخشش می کند. به نظر میرسد برابر با قاعده ببخش و فراموش نکن از این لحظه می توان با اتکا به اعتماد متقابل با این شخص همراهی و همکاری نمود و به جلب اعتماد عمومی هم به شعارهایی که از جانب چنین فردی ابراز و تحرکاتی که از آن ناشی میشود٬ امیدوار شد.
2- فرد مدعی با سکوت در برابر گذشته خویش، به دلیل هراس از افکار عمومی، خود را بینیاز از توضیح درباره آن دانسته و پرسشهای احتمالی درباره آن را نیز پرسشی انحرافی تلقی نموده که بدون توجه به مقتضیات زمان طرح شده و به عنوان فصل الخطاب، کندوکاو گذشته را تجسس در زندگی خصوصی تلقی کرده و درنهایت هم به راحتی قبول مسئولیت اعمالش در جامعه و حوزه عمومی را به امری شخصی و گزارهای هنجاری فرو میکاهد. بدیهی است ترس از قضاوت افکار عمومی و یا هر توجیه دیگری نمیتواند نافی ضرورت "شفاف سازی و پذیرش مسئولیت" توسط ایشان باشد زیرا شفافیت و پذیرش مسئولیت در اساس خصیصه مفروض انسان دمکراتیکی است که مدعی ارزشهای جهانشمول (دمکراسی، صلح، حقوق بشر و آزادی) است.
3- فرد مدعی مسئولیت اعمال خویش را پذیرفته، اما به جای نقد آنها و قبول اشتباهات و خطاهایش و طلب بخشش، با فرار به جلو اقدام به توجیه اقداماتش کرده و با تطهیر خود به آسانی اعتبار اخلاق و ارزشهای مورد ادعا را به مصلحتهای زمانی و مکانی منوط میکند! مدعی به سادگی اظهار میدارد: " شرایط زمانی و مصالح انقلاب نوپا ایجاب می کرد که چنان و چنان بکنیم" اظهارات سعید حجاریان (معاون امنیتی وزارت اطلاعات در دوره موصوف) در روزنامه صبح امروز در برابر پرسشی که در خصوص جریانات سالهای اول انقلاب و دهه 60 با تاکید بر کردستان از او شده بود، دقیقا موید چنین دیدگاهی به ارزشهای مورد بحث است. طبیعتا باور کردن ادعای دمکراسی، حقوق بشر و صلح طلبی در چنین شرایطی از کسانی که سابقه نقض گسترده این ارزشها را در آن دوره خفقان و وحشت دارند و ان را توجیه کرده و از بابت آن نه طلب بخشش می کنند و نه حتی متاسف هستند، به خوشبینی افراطی (اگر نگوئیم ساده لوحی) نیاز دارد.
حال باید به این پرسش اساسی پاسخ دهیم که به جز سعید حجاریان که علیرغم موضعگیری آشکارش درباره گذشته خویش توسط هیات موسس دعوت شده و در پاسخ مینویسد: " از اين حركت پسنديده استقبال كرده و دو مقاله اي را كه با عناوين"صلح مسلح” و “هفت تز درباره صلح” نگاشته و منتشر كرده ام، تقديم هيات موسس مي كنم. من اين آمادگي را در خود مي بينم كه با ارائه مطالب جديد و هر نوع هم فكري، به اين حركت مبارك ياري رسانم." کدامیک از دیگر اعضای این طیف که در شورا حضور دارند٬ نسبت به شفاف سازی و اعلام موضع درباره گذشتهای که در آن نقش مسلط داشتهاند٬ اقرام کردهاند و نسبت خویش را با گذشته روشن کردهاند؟
ب- طیف ملی و ملی/مذهبی درون شورا: در میان موسسان "جبهه دمکراسی خواهی" ناکام و "شورای ملی صلح" نوپا اشخاصی عضویت دارند که به واسطه یا بدون واسطه تعلقات تشکیلاتیشان، هر از گاهی مواضعی اتخاذ می کنند که نافی یا نقیض تظاهرات و ادعاهای صلح طلبانه و یا حقوق بشری ایشان است. نمیتوان پای بیانیههای بیشماری را امضا کرد که به دفعات به اعلامیهی جهانی حقوق بشر و کنوانسیونهای متنوع مرتبط استناد میکند و ضمن اخذ مشروعیت مطالبات خویش از آن متون، بر مسلم بودن و فصل الخطاب بودن آنها استناد کرد، اما هرجا علائق بدوی و پیشامدرن اقتضا کرد مواضعی بر خلاف اصول اولیه آن اعلامیه و کنوانسونها اتخاذ کرد. ظاهرا این بزرگواران با الگو پذیری از جمهوری اسلامی تمام این اعلامیه، کنوانسیونها و متون حقوق بشری را در پستوی ذهن خویش با "شرط تحفظ" پذیرفتهاند! و تنها تفاوت آنان با ج.ا در این مورد، اعلام رسمی این شرط توسط ج.ا و اعلامی نبودن آن نزد ایشان است.
اعلامیهی جهانی حقوق بشر و کنوانسیونهای مرتبط از جمله به "حق تعیین سرنوشت" اشاره کردهاند که هم حق تعیین سرنوشت گروههای انسانی (اقلیتهای ملی٬ قومی٬ دینی و جنسی) را شامل میشود و هم به حقوق فردی انسان (از جمله حقوق زنان و کودکان) اشاره دارد. مسئله تنها این نیست که عمده ( و نه همه) اشخاص این طیف در همه این سالها و در شرایطی که حقوق بنیادی اقلیتها به طور فاحشی پایمال شده٬ چه موضعی اتخاذ کردهاند و سکوتشان به معنی همراهی بوده است یا بیتفاوتی؟ بلکه مواضع و دیدگاههای کنونی ایشان نیز موجب ایجاد این باور میشود که با اعتقاد به حقوق بشر با "شرط تحفظ" نمیتوان امیدی به فعالیهای دمکراتیک و صلحطلبانه ایشان داشت.
مرور مواضع ایشان در چند سال اخیر به وضوح نشان میدهد که تعاریف غیر واقعی و رمانتیک این طیف از مفهوم ملت٬ میهن و ایرانی و جعل مفاهیمی چون "زبان ملی" چگونه آتش دیگر ستیزی (کرد٬ عرب٬ ترک و بلوچ) نظام ایدئولوژیک ولایی را تیزتر کرد. با نشنیدن فریاد بلند اقلیتها که "ما نیز ایرانی هستیم و حقوقی داریم" پابند فوبیای موهوم "تجزیه طلبی" سرکوب هر تمایل و حرکت هویتطلبانه را با سکوت خود و با رتبهبندی خودساخته "تقدم و تاخر حقوق بنیادی بشر" تائید کردند. هر حرکت هویتطلبانه را دایی جان ناپلئونی تحلیل کرده و هر درخواست اعلام موضعی را با ژست سیاستمدارانه "مشکل اصلی ما اکنون استبداد و ستمی است که بر همه ما به یکسان میرود این بحثهای فرعی را باید در جامعهای دمکراتیک طرح و راهحلهای ان را جستجو کرد" به آیندهای حواله میدهند که اقلیتها را دیگر نیازی به موضع آنان نیست. البته این فراخ نظری ظاهرا این اجازه را به جریان عمده این طیف میدهد تا حقوق بنیادی دهها میلیون شهروند ایرانی را جز بحثهای فرعی منظور کرده و با موج خونین اعدامها در خوزستان و سیستانوبلوچستان و سرکوب گسترده هویتطلبان ترک و کرد با سکوت و یا موضعگیریهای دیرهنگام و غیرموثر برخورد کنند.
این سوال نیز اینجا مطرح میشود که با داشتن ذهنیت حق تحفظ نسبت به اعلامیههای حقوق بشری و با برخورد گزینشی با اصول حقوق بشر از جمله عدم اظهار نظر روشن در مورد اصل "حق تعیین سرنوشت" و تقدم و اولویت سایر اصول و ارزشها بر حقوق بشر که عملا منجر به استفاده ناقص و ابزاری از حقوق بشر میشود میتوان به تلاش صادقانه و جدیت این جریان در پیگیری صلح با تعریف جامعی که از آن ارائه شد٬ امیدوار بود؟
نوشته شده در جمعه بیست و یکم تیر 1387 ساعت 17:32 شماره پست: 8
۱۳۸۷ تیر ۱۸, سهشنبه
۱۸ تیر٬ تداوم فاجعه
۱-الان اگر ۹ سال پیش بود و هنوز فاجعه بر سر بچه های کوی و پس از آن اثار آن فاجعه بر سر همه ملت آوار نشده بود، ما داشتیم به فجایع قبلی فکر می کردیم و آثارشان٬ که نمی خواهند یا نمی خواهیم دست از سرمان بردارند. فاجعه اعدامهای انقلابی و دادگاه های انتقامی فردای انقلاب، سرکوب خونین اپوزیسیون و مردم در کردستان، سرکوب سراسری احزاب مخالف در تیرماه ۱۳۶۰، اصرار بر ادامه جنگی خانمان برانداز که حداقل تاثیر آن بر خانواده هر کدام از ما فقدان عزیزی است که جنگ از ما گرفت، اعدام و کشتار سراسری دست کم ۸۰۰۰ زندانی سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، قتلهای زنجیره ای صدها تن از دگراندیشان و زندانیان سیاسی سابق (که از کشتار ۶۷ جان به در برده بودند) و نه آن طور که اصلاح طلبان به ۴ نفر تقلیل دادند، وبسیاری فجایع دیگر ... و امروز موج اعدامها و زندانهای سرشار از زندانی.
۲-الان اگر 9 سال پیش بود و هنوز فاجعه بر سر بچه های کوی و پس از آن اثار آن فاجعه بر سر همه ملت آوار نشده بود٬ داغ شهید عزت ابراهیم نژاد ( و آنطور که برادر عزت در گفتگو با رادیو زمانه تاکید کرده٬ ۷ شهید دیگر) بر دلمان نمی ماند و تلخی زندانی شدن آن دانشجویان دیگر هم .
۳- و امروز هم "بهروز جاوید تهرانی" از زندانیان ۱۸ تیر٬ در زندان است و بسیاری دیگر نیز ٬از دانشجو٬ کارگر٬ معلم٬ فعال حقوق بشر و فعال سیاسی گرفته تا هویت طلبان کرد و ترک و عرب٬ و همه در زندان و در رنجی که می برند هم داستانند و اگر بیرون از زندان٬ این هم داستانی ممکن می شد شاید امروز...
۴- امروز اما اگر بر فاجعه نخندیم، آوار آن همیشه بر گرده های ما سنگینی خواهد کرد. بی شک آن که فاجعه می آفریند در آرزوی اندوه ماست، با هم بر فاجعه بخندیم تا آرزوی اندوه ما بر دل بماند! این نه خنده ای از سر بی دردی که خنده بر سیاست و سیستمی است که دوام خود را به سرکوب٬ زندان و اعدام شهروندانش پیوند می دهد. خنده ای که بی اثر بودن و وقیحانه بودن این سیاست را فریاد می کند.
نوشته شده در سه شنبه هجدهم تیر 1387 ساعت 15:11 شماره پست: 7
۱۳۸۷ تیر ۱۰, دوشنبه
در ضرورت تقدس زدایی
مطلب زیر بخشی از مقاله (یا نامه)ی یکی از رهبران کرد است که خطاب به افکار عمومی (یا مخاطبان خاص) نوشته شده است. متن کامل این مقاله را می توان در اینجا دید.(تاکیدها از من است)
"... در دفاعیات من حاکمیت بر اصطلاحات در سطحی پیشرفته است. سطح من در علوم اجتماعی از سطح "والرشتاین" کمتر نیست، حتی پیشرفتهتر از اوست. در دفاعیات بنیان نظام حفظ میشود. باید حقوق فیلسوفان را داد، آنها تلاش بزرگی به خرج دادند، فعالیتهای مهمی انجام دادند. فلسفهی اخلاق برای من بسیار مهم است. در مورد محمد چیزهایی خواهم گفت. به نظر من حضرت محمد شخصیت بسیار مهمی است که به او خیانت کردهاند.
غربیها بهتر از شرقیها حضرت محمد را تشریح کردهاند. این موضوع مهمی است، من این موضوع را شرح خواهم داد. پس از آن مجددا به موضوعاتی که با خاورمیانه مرتبط هستند، اشاره خواهم نمود. به نظر من دفاعیات اخیرم راهگشای مباحث مهمی خواهد بود. این کتاب مهمترین دستاورد دوران امرالی است. دستاورد مهمی در دنیای اندیشه است. فکر کنم در میان محافل فکری نیز بسیار مورد بحث قرار خواهد گرفت. موارد ناقص مارکس را برطرف نموده و خطاهایش را اصلاح مینمایم.
غربیها بهتر از شرقیها حضرت محمد را تشریح کردهاند. این موضوع مهمی است، من این موضوع را شرح خواهم داد. پس از آن مجددا به موضوعاتی که با خاورمیانه مرتبط هستند، اشاره خواهم نمود. به نظر من دفاعیات اخیرم راهگشای مباحث مهمی خواهد بود. این کتاب مهمترین دستاورد دوران امرالی است. دستاورد مهمی در دنیای اندیشه است. فکر کنم در میان محافل فکری نیز بسیار مورد بحث قرار خواهد گرفت. موارد ناقص مارکس را برطرف نموده و خطاهایش را اصلاح مینمایم.
شعر
دلم تنگ است
تمام حوصله ام به نرده ها تکیه داده است
اگر از دوردستها کسی به خانه من آمد
بگو
دست آسمان را گرفت
تواضع خاک را بغل کرد
و رفت
پابوس مرزهای مشترک
چیزی حدود خدا و آتش
کنار چندسالگی مان. "معصومه مولایی"
تمام حوصله ام به نرده ها تکیه داده است
اگر از دوردستها کسی به خانه من آمد
بگو
دست آسمان را گرفت
تواضع خاک را بغل کرد
و رفت
پابوس مرزهای مشترک
چیزی حدود خدا و آتش
کنار چندسالگی مان. "معصومه مولایی"
نوشته شده در یکشنبه نهم تیر 1387 ساعت 11:17 شماره پست: 4
۱۳۸۷ تیر ۹, یکشنبه
سروده های یک دوست
در دوران تحصیل در دانشگاه دوستی داشتم که طبع شعر داشت. سروده های او به نظر من (که نه تخصصی در حوزه ادبیات دارم و نه ادعایی) زیبا بود. ارتباطم با این دوست قبل از اتمام دانشگاه به خاطر بروز سوتفاهمی قطع شد و از آن زمان (سال۷۷) از او بی خبرم. تعدادی از آن سروده ها را هنوز دارم و به تدریج آنها را در این وبلاگ منتشر می کنم. شاید خبری از این دوست قدیمی هم به ما برسد. نام این دوست "معصومه مولایی" بود.
شنیده ام نی می زنی
بعد از این مرا بنواز
که مادر تمام نی های زمینم
بعد از این مرا بنواز
که مادر تمام نی های زمینم
----------------------------------------------
ای مهربان
از راه و بیراه نمی ترسم
چون می دانم
آخر تمام راه ها را به خودت گره زده ای
از راه و بیراه نمی ترسم
چون می دانم
آخر تمام راه ها را به خودت گره زده ای
----------------------------------------------------------------------
نوشته شده در جمعه هفتم تیر 1387 ساعت 2:2 شماره پست: 3
۱۳۸۷ تیر ۷, جمعه
بشریت عزیز
وقتی یک مرتبه در اوج جوانی* تصمیم بگیری نویسنده مشهوری بشوی و این تصمیم خطیر را فقط به خاطر بشریت عزیز! اتخاذ کرده باشی , اما هیچ ناشر ضد بشری! حاضر نباشد داروندارش را همچون تو و به پای کتابهای ننوشته تو وسط دایره بریزد , حتی از این بدتر هیچ روزنامه ای یا دست کم بولتنی داخلی نپذیرد تضمینی ولو غیر معتبر برای چاپ مقالات مهمی که در آینده خواهی نوشت بدهد , چه باید کرد؟ آری این همان سوال تاریخی است که سایر ناجیان بشریت عزیز! پیش از من نیز در چنین لحظه تاریخی با آن برخورد کرده اند. و خوش به حال بشریت! چون من ازناجیان قلابی نیستم , در چنین موقعیت حساسی به جای خودکشی کردن** دنبال راه حلهای جدید می گردم!
به هر حال برای شروع همین یک وجب فضای وبلاگ , بهترین راه حل است. (راه حل جدید را حال کردید!)
۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه
گزارش بهاره گیان ...
ساعت هفت صبح، ساعت زنگ می زند. دخترک نوجوان بیدار می شود. مسواک می زند، صبحانه می خورد و به اتاقش بر می گردد. حالا وقت درس است. خبری از مدرسه رفتن نیست. ترانه در خانه درس می خواند.
پدر ترانه در دوارن تحصیلش در دبیرستان، به خاطر تصادف ماشين، چند ماه از مدرسه رفتن محروم می شود. او تصمیم می گیرد در خانه درس بخواند و با دوستانش امتحان بدهد.می گوید نتیجه ی آن سال شگفت انگیز بود. او از همه ی هم کلاسی هایش جلو می زند. بعد از این که ترانه به کلاس دوم راهنمایی می رود، تصمیم می گیرند روش درس خواندن را در خانه اجرا کنند. هر دو، پدر و مادر ترانه، در درس هایش به او کمک می کنند و خودش هم راضی است. دوستانش را در خارج از مدرسه می بیند. بعضی درس ها را زودتر از دوستانش تمام می کند و فرصت بیشتری برای مطالعه های غیر درسی دارد. مدرسه رفتن یا نرفتن از سال پنجاه خورشيدی به بعد، شکل رسمی مدارس به سه دوره ی ابتدایی، راهنمایی و متوسطه تقسیم شد. اما شیوه ی درس خواندن هم آموزش مدرسه ای و هم غیر مدرسه ای دارد. در درس خواندن خودخوان یا غیر حضوری، دانش آموز فقط در امتحانات پایان ترم شرکت می کند و اجباری به حضور در کلاس ها نیست. این آموزش در ایران برای کسانی که به دلیل دوری مسافت، بالا رفتن سن، و یا بیماری های خاص، امکان حضور در مدرسه را نداشتند، در نظر گرفته شد. اما به مرور، تعداد دانش آموزان متفرقه که به دلایل شخصی مایل به خودخوانی بودند، افزاش یافت.
پدر ترانه در دوارن تحصیلش در دبیرستان، به خاطر تصادف ماشين، چند ماه از مدرسه رفتن محروم می شود. او تصمیم می گیرد در خانه درس بخواند و با دوستانش امتحان بدهد.می گوید نتیجه ی آن سال شگفت انگیز بود. او از همه ی هم کلاسی هایش جلو می زند. بعد از این که ترانه به کلاس دوم راهنمایی می رود، تصمیم می گیرند روش درس خواندن را در خانه اجرا کنند. هر دو، پدر و مادر ترانه، در درس هایش به او کمک می کنند و خودش هم راضی است. دوستانش را در خارج از مدرسه می بیند. بعضی درس ها را زودتر از دوستانش تمام می کند و فرصت بیشتری برای مطالعه های غیر درسی دارد. مدرسه رفتن یا نرفتن از سال پنجاه خورشيدی به بعد، شکل رسمی مدارس به سه دوره ی ابتدایی، راهنمایی و متوسطه تقسیم شد. اما شیوه ی درس خواندن هم آموزش مدرسه ای و هم غیر مدرسه ای دارد. در درس خواندن خودخوان یا غیر حضوری، دانش آموز فقط در امتحانات پایان ترم شرکت می کند و اجباری به حضور در کلاس ها نیست. این آموزش در ایران برای کسانی که به دلیل دوری مسافت، بالا رفتن سن، و یا بیماری های خاص، امکان حضور در مدرسه را نداشتند، در نظر گرفته شد. اما به مرور، تعداد دانش آموزان متفرقه که به دلایل شخصی مایل به خودخوانی بودند، افزاش یافت.